حضرت امام باقر عليه السلام

وبلاگ خبري،مذهبي،اجتماعي،فرهنگي

كتاب موبايل معصوم چهاردهم امام دوازدهم مهدي (عج)جاوا و آندرويد

۲۷ بازديد

كتاب موبايل معصوم چهاردهم امام دوازدهم مهدي عجل الله تعالي فرجه جاوا و آندرويد

از سري كتابهاي موبايلي هُدا نِت

حاوي احاديث و حكايات و درسهاي آموزنده و اشعار مدح و توسل و ابتهال حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

درمؤسّسه فرهنگي هُدي نت

كتاب موبايل معصوم چهاردهم امام دوازدهم مهدي عجل الله تعالي فرجه جاوا

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/masom14mahdi.jar

كتاب موبايل معصوم چهاردهم امام دوازدهم مهدي عجل الله تعالي فرجه آندرويد

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/masom14mahdi.apk


گزيده ‏اي از وصاياي ميرزا علي آقا قاضي به شاگردان

۲۵ بازديد
گزيده‏ اي از وصاياي ميرزا علي آقا قاضي به شاگردان

آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با كلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمودند

آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با كلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمودند و در هر دوره شاگرداني پرورش دادند كه هر كدام از بزرگان وادي عرفان و اخلاق محسوب مي شوند؛ و البته فقط نام تعدادي از آن ها بر ما معلوم است. اين مطلب گزيده از نصايحي چند از ايشان به شاگردان خود مي باشد.  

نماز

شما را سفارش مي كنم به اينكه نمازهايتان را در بهترين و با فضيلت ترين اوقات آنها به جا بياوريد و آن نمازها با نوافل، ۵۱ ركعت است؛ پس اگر نتوانستيد، ۴۴ ركعت بخوانيد و اگر مشغله هاي دنيوي نگذاشت آنها را به جا آوريد، حداقل نماز توابين را بخوانيد [ نماز اهل انابه و توبه هشت ركعت هنگام زوال است.

مرحوم علامه طباطبايي و آيت الله بهجت از ايشان نقل مي كنند كه مي فرمودند: « اگر كسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن كند. »

مرحوم آقاي سيد هاشم رضوي هندي مي فرمايند: روزي يكي را به محضر آقاي قاضي آوردند كه مثلا آقا دستش را بگيرد و راهنمايي اش كند. مرحوم آقاي قاضي فرموده بودند: « به اين آقا بگوييد كه نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد كه آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخير مي انداخته است.

اما وصيت هاي ديگر، عمده آنها نماز است. مي فرمودند نماز را بازاري نكنيد اول وقت به جا بياوريد با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ كرديد همه چيزتان محفوظ ميماند و تسبيح صديقه كبري سلام الله عليها كه از ذكر كبير به شمار مي آيد و آيت الكرسي در تعقيب نماز ترك نشود.

دعا در قنوت نماز

آقاي قاضي به شاگردان خود دستور مي دادند اين دعا را در قنوت نماز هايشان بخوانند: « اللهم ارزقني حبّك و حبّ ما تحبه، و حبّ من يحبّك، والعمل الذي يبلغني إلي حبّك واجعل حبّك احبّ الاشياء إلي. »

قرآن

آيت الله نجابت مي فرمودند: آيت الله ميرزا علي قاضي به مرحوم آيت الله شيخ علي محمد بروجردي (از شاگردان برجسته آقاي قاضي) فرموده بودند كه: « هيچ گاه از قرآن جدا مشو و ايشان تا آخر عمر بر اين سفارش آقاي قاضي وفادار و پايبند بود. هر وقت از كارهاي ضروري و روزمره فارغ مي شد، قرآن مي خواند و با قرآن بود. »

آقاي سيد محمد حسن قاضي مي فرمايند: « چند سفارش ايشان عبارت است از: اول روخواني قرآن. مي فرمودند قرآن را خوب و صحيح بخوانيد. توصيه ديگر ايشان راجع به دوره تاريخ اسلام بود. مي فرمودند يك دوره تاريخ اسلام را از ولادت حضرت پيغمبر(ص) تا ۲۵۵ هـ.ق يا ۲۶۰ هـ.ق بخوانيد. و بعد از عمل به اين ها مي فرمودند برو نمازشب بخوان! »

آيت الله قاضي در نامه اي به آيت الله طباطبايي مي فرمودند: « دستورالعمل، قرآن كريم است؛ فيه دواء كل دواء و شفاء كل عله و دوا كل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العيون مخلصين را هميشه جلوي چشم داشته باشيد و با آن هادي طريق مقيم و صراط مستقيم سير نماييد و از جمله سيرهاي شريف آن قرائت است به حسن صورت و آداب ديگر، خصوص در بطون ليالي…»

و نيز:« بر شما باد به قرائت قرآن كريم در شب با صداي زيبا و غم انگيز، پس آن نوشيدني و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن كمتر از يك جزء نباشد. »

نماز شب

« اما نماز شب پس هيچ چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست، و تعجب از كسي است كه مي خواهد به كمال دست يابد و در حالي كه براي نماز شب قيام نمي كند و ما نشنيديم كه احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر به وسيله نماز شب. »

علامه طباطبايي مي فرمودند: « چون در نجف اشرف براي تحصيل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خويشاوندي گاه گاهي به محضر مرحوم قاضي شرفياب مي شدم تا يك روز در مدرسه اي ايستاده بودم كه مرحوم قاضي از آن جا عبور مي كردند. چون به من رسيدند، دست خود را روي شانه من گذاردند و گفتند: اي فرزند! دنيا مي خواهي نماز شب بخوان، آخرت مي خواهي نماز شب بخوان! »

حاج سيد هاشم حداد مي فرمودند: « مرحوم آقا خودش اين طور بود و به ما هم اين طور دستور داده بود كه در ميان شب وقتي براي نماز شب برمي خيزيد، چيز مختصري تناول كنيد، مثلاً چاي يا دوغ يا يك خوشه انگور يا چيز مختصر ديگري كه بدن شما از كسالت بيرون آيد و نشاط براي عبادت داشته باشيد. »

توسل به ائمه أطهار(ع)

 

آيت الله سيد علي آقا قاضي در يكي از نامه هايش چنين مرقوم فرمودند: « …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونكه صد آمد، نود هم پيش ما است. با دراويش و طريق آنها كاري نداريم. طريقه، طريقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »

توسل به حضرت سيدالشهدا(ع)

 

محال است انساني به جز از راه سيدالشهدا عليه السلام به مقام توحيد برسد.سريان فيوضات و خيرات از مسير حضرت سيدالشهدا عليه السلام است و پيشكار اين فضيلت هم حضرت قمر بني هاشم ابالفضل العباس عليه السلام است.

دعا براي فرج امام زمان(ع)

 

از آن چيزها كه بسيار لازم و با اهميت است دعا براي فرج حضرت حجت ـ صلوات الله عليه ـ در قنوت نماز وتر است بلكه در هر روز و در همه دعاها.

حق الناس

 

آيت الله نجابت نقل مي كند: وقتي كه بنده مشرف شدم خدمت ايشان فرمودند: « هر حقي كه هر كس بر گردن تو دارد بايد ادا كني. خدمت ايشان عرض كردم:مدتي قبل در بين شاگردهايم كه نزد بنده درس طلبگي مي خواندند، يكي خوب درس نمي خواند. بنده ايشان را تنبيه كردم. اذن از وليّ او هم داشتم در تربيت. در ضمن اين جا هم نيست كه از او طلب رضايت كنم. مي فرمودند: « هيچ راهي نداري، بايد پيدايش كني. گفتم آدرس ندارم، گفتند بايد پيدا كني.

آقاي قاضي فرمودند : هر حقي كه برگردنت باشد تا ادا نكني باب روحانيت، باب قرب، باب معرفت باز شدني نيست. يعني اين ها همه مال حضرت احديت است. و حضرت احديت رضايت خود را در راضي شدن مردم قرار داده است.»

رفع گرفتاري

 

علامه لاهيجاني انصاري روزي از ايشان پرسيدند كه در مواقع اضطرار و گرفتاري چه در امور دنيوي و يا در امور اخروي و بن بست كارها به چه ذكري مشغول شويم تا گشايش يابد؟ در جواب فرمودند: « پس از ۵ بار صلوات و قرائت آيه الكرسي در دل خود بدون آوردن به زبان بسيار بگو:

« اللهم اجعلني في درعك الحصينه التي تجعل فيها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محكمت قرار بده كه در آن هر كس را كه بخواهي قرار مي دهي تا گشايش يابد.»

دعاي كميل و زيارت جامعه

آقاي سيد محمد حسن قاضي مي فرمايند: « ايشان خصوصاً سفارش مي كردند كه دعاي كميل را در شب هاي جمعه بخوانيد و خواندن زيارت جامعه ( در اواخر مفاتيح الجنان مذكور است ) را در روزهاي جمعه تأكيد داشتند. »

توصيه به توبه و استغفار

 

برادران عزيزم! ـ خداوند متعال شما را براي طاعتش موفق نمايد ـ هشيار باشيد كه به ماههاي حرام وارد شده ايم، پس چه بزرگ است و تمام نعمتهاي باري تعالي بر ما؛ پس قبل از هر چيز بر ما واجب و لازم است كه توبه نمائيم با شرائط لازم و نمازهاي ويژه، سپس از گناهان كبيره و صغيره به قدر توان دوري نماييم.

پس شب جمعه ـ يا روز شنبه ـ نماز توبه بخوانيد ـ شب جمعه يا روز آن ـ سپس روز يكشنبه از روز دوم ماه اعاده كنيد آن را. سپس ملازم باشيد به مراقبه صغري و كبري و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه كه شايسته و لازم است. [ منظور از مراقبه صغري، محاسبه نفس است از جهت صدور گناه و خطا حتي ترك مستحبات و ارتكاب مكروهات و مراقبه كبري، دوام ذكر و توجه و عدم غفلت در حد امكان ]. پس همانا در آن يادآوري براي كسي است كه اراده دارد متذكر شود يا از خدا بترسد. سپس به دلهايتان توجه نمائيد و مرضهايي كه در اثر گناه است مداوا كنيد و به وسيله استغفار، عيبهاي بزرگ تان را كوچك و كم نمائيد.

« مرحوم قاضي به همه سفارش مي كردند اين ذكر را قرائت كنند: استغفر الله الذي لا اله الا هو من جميع ظلمي و جوري و إسرافي علي نفسي و أتوب إليه: از خداوند كه معبودي جز او نيست به خاطر تمامي ظلم ها و گناهانم و ستمي كه بر خود روا داشته ام طلب بخشش مي كنم و به سوي او باز مي گردم. »

برآورده شدن حاجت

 

« مرحوم قاضي قرائت دعاي زير( دعاي سريع الاجابه، مفاتيح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب يك تا صد بار براي برآورده شدن حاجت سالكان درگاه الهي مفيد مي دانستند: إلهي كيف أدعوك و أنا أنا و كيف أقطع رجايي منك و أنت أنت؟ إلهي أذا لم أسئلك فتعطين فمن ذاالذي أدعوه فيعطيني؟ ألهي إذا لم أدعك فستجيب لي، فمن ذاالذي أدعوه فيستجيب لي؟ إلهي إذا لم أتضرع إليك فترحمني فمن ذا الذي أتضرع إليه فيرحمني؟ إلهي فكما فلقت البحر لموسي و نجيته أسئلك أن تصلي علي محمد و آل محمد و إن تنجيني مما أنا فيه و تفرج عني فرجا عاجلا غير أجل بفضلك و رحمتك يا أرحم الراحمين.»

دعاي “يا من احتجب…”

  « آقاي سيد هاشم حداد در موقع خوابيدن دعاي « اللهم يا من إحتجب بشعاع نوره…» را قرائت مي كردند و چه بسا مي شد كه در قنوت نماز مي خواندند. و چون از بعضي از شاگردان ديگر مرحوم قاضي شنيده شده است، معلوم مي شود اصلش از مرحوم قاضي بوده است.

اين دعا با مختصر اختلافي در لفظ، در «مهج الدعوات» ص ۱۰۸ مرحوم سيد بن طاووس موجود است كه آن را از محمد ابن حنيفه از رسول خدا (ص) روايت نموده است و براي آن آثار و خواص عجيبي را نقل كرده است. »

تقويت حافظه

 

آن مرحوم براي تقويت حافظه، خواندن آيت الكرسي و معوذتين ( دو سوره مباركه ناس و فلق ) را سفارش مي فرمودند.

مدد از روح بزرگان

«آقاي قاضي(ره) به همه توصيه مي كردند كه: اگر قبري از امام زادگان يا علما و بزرگان در اطرافتان يا شهرتان است حتماً برويد.»

عمل به دانسته ها

برو آنچه از نيكي كه مي داني درست عمل كن؛ در نهايت دقت و سعي، بدان كه تو عارف خواهي بود.

كليد سعادت دنيا و آخرت

سيد علي آقا قاضي در يكي ديگر از نامه هايش چنين مي نگارد: « بسم الله الرحمن الرحيم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاه والسلام علي رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام اين خرابي ها كه از جمله است وسواس و عدم طمأنينه، از غفلت است؛ و غفلت كمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهيه است و مراتب ديگر دارد كه به آنها إن شاء الله نمي رسيد و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخيل ماندن در دنيا؛ پس اگر مي خواهيد از جميع ترس و هراس و وسواس ايمن باشيد دائماً در فكر مرگ و استعداد لقاء الله تعالي باشيد و اين است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنيا و آخرت؛ پس فكر و ملاحظه نمائيد چه چيز شما را از او مانع و مشغول مي كند، اگر عاقلي!

و به جهت تسهيل اين معني چند چيز ديگر به سر كار بنويسد بلكه از آنها استعانتي بجوئي:

اول ـ بعد از تصحيح تقليد يا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛

و سعي كردن كه روز به روز خشوع و خضوع بيشتر گردد؛

و تسبيح صديقه طاهره ـ صلوات الله عليها ـ بعد از هر نماز؛

و خواندن آيه الكرسي ـ كذلك ـ ؛

و سجده شكر و خواندن سوره « يس » بعد از نماز صبح؛

و « واقعه» در شبها؛

و مواظبت بر نوافل ليليه؛

و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ايضاً بعد از صلاه عصر؛

و اين ذكر را بعد از صلوات صبح و مغرب يا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانيد: « لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الحمد و له الملك و هو علي كل شيء قدير، أعوذ بالله من همزات الشياطين و أعوذ بك ربي أن يحضرون إن الله هو السميع العليم. »

مدتي به اين مداومت نمائيد بلكه حالي رخ دهد كه طالب استقامت شويد إن شاء الله تعالي.

منبع: پايگاه اطلاع رساني غدير      

آيتي از حق آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني

۲۹ بازديد
آيتي از حق آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني

آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني در سال ۱۲۹۸ شمسي در خانواده اي متدين در تهران متولد شدند. نام پدرشان علي و نام خانوادگي‎شان صفاكيش بود.آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني در سال ۱۲۹۸ شمسي در خانواده اي متدين در تهران متولد شدند. نام پدرشان علي و نام خانوادگي‎شان صفاكيش بود. پدر در فرمانداري آن روز تهران صاحب منصب بود و به همين جهت به علي‎خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت: ولي، كريم و رحيم. منزل مسكوني پدري‎شان در خيابان عين‎الدوله يا ايران كنوني قرار داشت كه جزو محلات نجيب تهران بود. پدر در ايام صباوت فرزندان خويش وفات يافت؛ ولي مادرشان تا آن زمان كه ايشان به سن پانزده شانزده سالگي برسند در قيد حيات بود.
از مادر بزرگوارشان ياد و براي او طلب مغفرت مي كردند، و خود را وامدار ايشان مي دانستند، و مي فرمودند: «مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به‎خوبي قرآن و مفاتيح را مي خواند، و حتي آيات مباركه قرآن را در ميان كلمات ديگر تشخيص مي داد، و اين را به خوابي كه از امام امير‎المومنين عليه‎السلام ديده بود، مربوط مي دانست. در آن رؤيا ايشان حضرت وصي (عليه‎الصلوه والسلام) را ديده بود كه به او دو قرص نان مي دهند. يكي از آن‎ها را شيطان مي ربايد؛ اما او موفق مي شود كه ديگري راحفظ كرده و بخورد. بعد از اين كه صبح از خواب برخاسته بود، ديگر مي توانست قرآن را بشناسد، و بخواند.» در مورد دقت و مواظبت او در امر تربيت فرزندان مي فرمودند: «روزي ناظم مدرسه مشق نوشته هاي مرا ديد، عادت من اين بود كه مشق هاي مدرسه را، سربالا مي نوشتم. يعني اول نوشته روي خط بود اما رفته رفته از خط خارج شده و رو به بالا مي رفت. او با تشر به من گفت چرا نردبان درست كرده‎اي؟ دستت را بياور. آن‎وقت با چوب آلبالويي كه به دست داشت، ده بار بر كف دست من زد. دستم ورم كرده بود. ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه‎ام نشان داده و شكايت كردم، گفتم: مادر ببين دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود، دست او را مي بوسيدم، و تشكر مي كردم. اين‎قدر بايد از اين چوب ها بخوري تا آدم شوي». در مورد پدر نيز يك نمونه مي فرمودند كه: «روزي با برادر بزرگترم در كوچه بازي مي كردم كه پدر رسيد. برادر بزرگ‎تر به يك سو فراركرده و من به يك سو رفتم، پدر آمده بود كه ما را تنبيه كند. آن روزها خانواده هاي نجيب، بازي كردن در كوچه ها را براي بچه ها بد مي دانستند. خاله‎ام مرا نجات داده به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت: نمي گذارم بچه‎ام را تنبيه كنيد.» اين نوع برخورد از نوع تربيت هاي قديمي بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ايشان از پدر و مادرشان كه اين‎قدر به سرنوشت فرزند خود مي انديشيدند، تقديركرده و مي فرمودند: «زحمات ايشان مايه تربيت ما بود.»
بعد از فوت پدرشان، مادر همچنان فرزندان خويش را در كفالت داشت؛ اما با وفات مادر-رضوان‎ا… عليها- با اين كه عموهاي‎شان در قيد حيات بودند، و ممكن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولي دايي بزرگ حاج‎ميرزاعلي سودبخش مقدم، پيش‎قدم شده و گفته بود: «از ميان بچه ها كريم به منزل ما بيايد. او فرزند ما باشد.» بدين‎ترتيب دو سه سالي در منزل دايي به سر بردند. در اين دوره به دبيرستان دارالفنون مي رفتند. حاج دايي مي خواست ايشان بعد از دوره درس به بازار برود، به كسب و كار بپردازد و شايد با خانواده ايشان پيوندي پيدا كند. رسم روزگار هم همين بود. از آن طرف، دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتي را نويد مي داد؛ راهي كه برادران ايشان بر آن رفتند، و در وزارت امور خارجه به مقامات رسيدند؛ اما تقدير خداي رحيم چيز ديگري مي خواست، و ايشان در اواخر دوره دبيرستان به چيز ديگري دل بسته شده بود.
اما اين انقلاب روحي كه ايشان را از جمع فارغ‎التحصيلان دارالفنون جدا و شيفته مسائل معنوي و علوم ديني كرد، چه بود؟ هيچ‎كس از آن اطلاعي ندارد ! اما من به ياد دارم كه خود ايشان فرموده بودند: «من در همان سنين از مادر مرحومه‎ام خوابي ديدم. ايشان در عالم رؤيا دست دراز كرد، و لامپ برق سقفي را با سيم آن كند، و به دست من داد.» لامپ همچنان روشن مانده بود، يك چراغ پرفروغ كه در زندگي ايشان روشنايي يافت؛ و دل اگر روشن شد انسان راه را مي بيند، و فكر مي كنيم ايشان به دنبال اين خواب، به درك محضر عالم عامل ثقه الاسلام شيخ محمدحسين زاهد موفق مي شوند. مرحوم شيخ محمدحسين زاهد(ره) تحصيلات زيادي نكرده بود؛ اما آن‎چه را كه خوانده بود به‎خوبي مي دانست، و بسيار وارسته و از دنيا گذشته و زاهد بود، و به‎عنوان يك مربي، بسيار كارآمد و موفق به‎حساب مي آمد. شاگردان تربيت شده بسياري داشت كه بعضي از آن‎ها بعدها به مقامات عالي رسيدند. استاد وقتي از اوضاع زندگي ايشان آگاه مي شوند، مي فرمايند: «براي يك مؤمن شايسته نيست كه دست بر سفره ديگران داشته باشد.» اين مقدمه يك تغيير منزل بلكه تغيير سرنوشت بود.
بدين ترتيب از خانه دايي خارج شده و در يكي از حجرات مسجد جامع تهران – در كنار شبستان چهل‎ستون – سكونت مي گزينند. اين‎جا خانه اي مستقل يافته بودند. البته كاري براي گذران حداقل زندگي لازم بود. لذا به دنبال كار برآمدند. در بازار راهي باز مي شود، و ايشان كه رياضيات جديد و زبان فرانسه را به خوبي مي دانست، قبول مي كند كار حساب و كتاب يكي از تجار را به عهده بگيرد. اين شغل در آن روزگار، ميرزائي خوانده مي شد، و اصطلاح حسابداري هنوز در عرف مردم رايج نشده بود. ايشان مي فرمودند: «دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادي و حساب دوبل.» ايشان با اين كه حساب دوبل هم بلد بود، و اين حساب پيشرفته‎تر و حقوق آن بيشتر بود، آن را رد كرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ايشان از مقدار حقوق مي پرسد. آن‎ها بين۲۰ تا ۲۵ تومان مي گويند، و ايشان پيشنهاد ۳ تومان مي دهد، تعجب مي كنند، و مي پرسند چرا؟ مي فرمايند: «من حقوق كمتري مي گيرم تا بتوانم نماز را سر وقت به‎جا آورم، و بعدازظهر هم بتوانم به درسم برسم.»
ايشان به‎عنوان تأثير تربيت استاد مي فرمودند: «در آن اوايل كه براي تحصيل علوم ديني به محضر استاد رسيده بودم، روزي به ايشان عرض كردم: اين دايي بنده هيچ توجهي به بنده ندارد -مرحوم دايي بنده خيلي متمكن بود – استاد فرمود: چه گفتي بابا جان؟ گفتم: ايشان پولدار است؛ اما توجهي به من ندارد. فرمود: اين توقع، شعبه اي است از محبت دنيا كه در قلب تو رسوخ كرده است، زودزود بايد اين را از قلبت خارج كني، دايي كدام است!؟ بايد بگويي خدا، و از امام زمان صلوات‎ا… و سلامه عليه بخواهي. آقا همان‎طور كه طبيب جسماني معالجه مي كند، طبيب روحاني هم معالجه مي كند. اما مدتي بعد چند سالي كه ما در مكتب استاد، زحمت كشيده و تربيت شديم، حالا ببينيد تربيت چه اثري مي بخشد. يك آقا شيخ رضا علمايي بود، و قريب نود سال سن داشت. گفت: من رفتم پيش دايي شما و شهريه كلاني براي شما قرار گذاشتم. گفتم: به اجازه چه كسي رفتي؟ – من همان آدم قبلي بودم. اين تأثير درس هاي اخلاقي‎ست كه اين‎جور آدم را عوض مي كند – روز قيامت در حضور پيغمبر صلي‎ا… عليه و آله و سلم گريبان تو را خواهم گرفت. گفت: بابا من رفتم احسان كردم. گفتم: نخير احسان نبود. بايد بروي به دايي من بگويي اگر تو پول مي خواهي، حواله بده به من. اما اگر دايي حواله مي داد، من مي توانستم اين حواله را پرداخت كنم؟ البته روي قوه قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان اين حرف را زده بودم. گفتم: توبه‎ات اين است كه بايد بروي به دايي بگويي كه ايشان گفت: من پول ضرور ندارم، و اگر تو پول مي خواهي، بايد به من مراجعه كني. اگر نروي و اين ها را به دايي‎ام نگويي، من از سر تقصير تو نمي گذرم.»
ايشان در همان دوران اوليه به نزد استاد – شيخ‎محمدحسين زاهد – مي روند، و عرضه مي دارند كه من اعمال و رفتار روزانه‎ام را محاسبه مي كنم، و مي نويسم و به نزد شما مي آورم كه ملاحظه كنيد، و درست و نادرست آن را معين بفرماييد. مرحوم زاهد مي پذيرد. فردا كه محاسبه اعمال خودشان را به نزد استاد مي برند، هشت صفحه در دفترچه نوشته شده بود. استاد مي فرمايد: چقدر حرف زدي؟ من وقت ندارم اين مقدار چيز مطالعه كنم. ايشان مي گويند: چشم. روز بعد نوشته هاي محاسبه هاي اعمال ايشان فقط دو صفحه بود. وقتي آن را به استاد نشان مي دهند، مي فرمايد: تو به جايي مي رسي! كسي كه با اراده در يك روز توانسته است اين مقدار از حرف زدن غيرلازم خودش را كم كند، به جايي خواهد رسيد.
البته بعد از مدتي ايشان از تعليمات اخلاقي آقا شيخ‎محمدحسين زاهد(ره) مستغني مي شوند و از او درخواست استاد بالاتر مي‎كنند. بعد هم به همراهي اين عالم وارسته يا به تنهايي، به محضر بزرگان علماي تهران مي روند، تا از آن ميان استادي انتخاب كنند.

سرانجام مرحوم آيت ا… مير سيد علي حائري (ره) معروف به مفسر را مي يابند.
مي‎فرمودند: «شب قبل از اين كه ما به محضر ايشان برسيم، در عالم رؤيا سيد بزرگواري را به من نشان دادند، كه بر منبري نشسته بود، و او بايستي سمت تربيت مرا به‎عهده بگيرد. فردا وقتي به محضر آيت ا… حائري رسيديم، همان بود كه ديشب ديده بودم.» و آن بزرگوار تا پايان عمر خويش( ۱۳۱۳ ش) سمت تربيت آقاي حق‎شناس را به‎عهده داشته‎اند.
در اين‎جا بازگفتن يك مطلب مهم لازم به نظر مي آيد. ايشان يك روز مطلبي فرمودندكه خيلي مبهم و مجمل بود، و ما جز مفهوم اندكي كه از يك جمله مبهم مي توان فهميد از آن نفهميديم. فرمودند: «در همان دوران جواني، روزي در مسجد جمعه رو به قبله ايستاده و با امام عصر عرضه داشتم كه اگر اين‎طور شدكه شد، وگر‎نه من در قيامت به حضور جد شما شكايت خواهم برد.» جواب داده شد. اما صحبت چه بود، و جواب چه؟ ما ندانستيم. سال ها بعد روزي با مرحوم حاج سيدابوالقاسم نجار سخن بود. او جرياني را نقل كرد؛ مي‎گفت: «روزي به محضر آيت‎ا… حاج ميرزا عبدالعلي تهراني رفتم. ورود من مصادف شد با خروج جواني. من كه خدمت جناب ميرزا رسيدم، ايشان آن جوان را نشان داد و فرمود: اين را مي بيني. او همه آن چه را فردا بايد انجام بدهد در خواب مي بيند. آن جوان آن روز آيت‎ا… حق‎شناس بعد بود، و من فكر مي كنم اين بينايي همان چيزي بود كه از امام زمان خواسته شده بود.»
ايشان مي گفتند: اوائل گاه مسائلي پيش مي آمد كه از هيبت استاد نمي توانستم به نزديك رفته و از او سئوال كنم؛ اما خود ايشان، بدون اين كه من چيزي پرسيده باشم، در ضمن صحبت، جواب سئوال مرا مي فرمود، و مرا از حيرت بيرون مي آورد. به‎ياد دارم چندين بار از ايشان شنيده بودم كه مي فرمودند: شبي كه فرداي آن امام رضوان‎ا… عليه دستگير شده و آن حوادث خونبار پيش آمد (پانزده خرداد سال۴۲) من در عالم رؤيا مرحوم استاد را ديدم كه به اتاق منزل ما در كوچه غريبان آمدند، و در كنار در ورودي نشستند، و اين حديث قدسي را براي من خواندند كه خداي متعال مي فرمايد: ها اناذا يابن آدم مطلعٌ علي احبائي، بعد فرمود: هرچه هست در لغت مطلع است آن را ببين. من از خواب بيدار شده و كتاب لغت نگاه كردم. در لغت معناي اطلاع آمده بود كه يعني مي داند، و قادر بر رفع مشكلات است.
ظحاج آقاي حق‎شناس بعد از دبيرستان همان‎طور كه كار مي كردند، به جديت تمام به تحصيل علوم ديني نيز مشغول شدند، و اين علوم را با علاقه و شدت دنبال كردند.
نقل مي كردند: «در اوايل دوران تحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينه‎ام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نمي‎كرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجل‎ا… تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينه‎ام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست، مهم مرض‎هاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت. بعد كه به خدمت آيت ا… ميرسيدعلي حائري رسيده و جريان را بازگو كردم، خيلي تشويق فرمود، و اضافه كرد؛ اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.»
جريان سربازي پيش مي آيد، ايشان بايستي به سربازي مي رفتند، و اين چيزي نبود كه در آن روزگاران ـ عصر اختناق رضاخاني ـ كسي به آن رضايت بدهد، و همه اگر مي توانستند از سربازي فرار مي كردند. به همين جهت با كمك بعضي از آشنايان، شناسنامه را تغيير مي دهند، و كريم به عبدالكريم و صفاكيش به حق‎شناس تبديل مي شود، سن هم ده، دوازده سال يا حتي بيشتر افزايش مي‎يابد؛ لذا تولد ايشان در شناسنامه ۱۲۸۵ شمسي مي‎باشد، و بااين مقدمه و عنايتي كه همراهي كرد، مسئله سربازي حل شد.
آيت ا… حق‎شناس با نهايت علاقه و عشق به درس و بحث ادامه مي‎دادند، و چنان‎كه گفتيم در كنار درس كار نيز مي كردند. معالم را نزد آيت ا… شاه‎آبادي تعليم مي گيرند.يك هم‎درس باهوش به نام شيخ حسن قهرماني داشتند كه آن‎قدر با استعداد بود كه مرحوم شاه‎آبادي فرموده بود: خود من با شما مباحثه مي كنم. از همان دوراني كه شرح لمعه مي خواندند، يك هم‎بحث و درس با استعداد و خوب ديگر پيدا مي كنند به نام ميرزا ابوالقاسم گرجي، كه درس را ادامه مي دهد، و به نجف مي رود، و به مقام اجتهاد مي‎رسد؛ اما بعد ها به دلايلي به دانشگاه رفته و با نام دكتر ابوالقاسم گرجي استاد ممتاز دانشگاه مي‎شوند. ما ذكر خير اين هم‎درس را مكرر از زبان آقاي حق‎شناس شنيده بوديم. نامي از استاد لمعه، و قوانين ايشان نمي دانيم، و تنها از ايشان شنيده بوديم، بخشي از لمعه را نزد آيت ا… حاج ميرزا عبدالعلي تهراني(ره) خوانده‎اند؛ اما در سطوح عاليه رسائل و مكاسب و كفايه ايشان يك استاد بزرگ داشته اند كه او را نمي شناسيم، و خود، نام او را نبرده‎اند، و يك استاد ديگر اين دوره، مرحوم آيت ا… حاج شيخ محمدرضا تنكابني(ره) بود كه دانشمندي وارسته و بزرگ محسوب مي‎شد و افتخار شاگردي آخوند ملا محمدكاظم خراساني(ره) را داشت. در همين دوران دوباره به محضر آيت ا… شاه‎آبادي(ره) مشرف مي شوند، و بخشي از كفايه را از درس آن عالم بزرگ مي آموزند. وقتي تدريس منظومه به محضر آيت ا… شاه‎آبادي پيشنهاد شده بود، ايشان فرموده بود: من وقت ندارم؛ لذا قرار شد در ضمن راه، درس گفته شود. وقتي از مسجد بيرون مي آمدند، درس شروع مي شد، و آيت ا… شاه‎آبادي شعر منظومه را از بر مي خواند، و توضيح و شرح مي فرمود.
من ديده بودم كه ايشان مقايسه مي كردند درس كفايه آيت ا… تنكابني و آيت ا… شاه‎آبادي را، و درس آيت ا… شاه‎آبادي را ترجيح مي داد.
در همين دوران به درس يك استاد بزرگ ديگر نايل مي شوند، آيت ا… شيخ ابراهيم امامزاده زيدي (ره) كه مردي عارف و اخلاقي بود، و محضر درس آخوند ملا حسينقلي همداني(ره)، استاد درجه اول اخلاقي نجف را درك كرده و ملا واهل كمال بود.
مي‎فرمودند: «من براي آينده تحصيل به حضرت ولي عصر عجل‎ا… فرجه الشريف متوسل شدم، در خواب، ايشان را زيارت كردم. آن حضرت در همان عالم رؤيا كمر مرا گرفتند، و در نجف به زمين گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض كردم سوختم، سوختم. باز كمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمين نهادند. آن جا را موافق يافتم. بعد ها وقتي به قم رفته بودند، در مدرسه «دارالشفا» كه متصل به مدرسه فيضيه است حجره پيدا كرده بودند. متصدي حجره ها مرحوم شهيد صدوقي بود، كليد همان حجره اي را به من داد كه در عالم خواب به من داده شده بود.»
نقل مي كردند: «يك‎سال همراه كسي در حجره بودم كه او از بيداري قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نداد ساعت را قبل از اذان كوك كنم. چاره اي نداشتم، آزار هم‎حجره جائز نبود. تمام آن يك‎سال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتيجه اين صبر، سال آينده خداوند توفيق عنايت فرمود، با امام رضوان‎ا… عليه هم‎حجره شدم كه اين يك فوز بود.»
آن‎روز حوزه علميه قم، در سال هاي بعد از وفات بنيان گذار خويش آيت ا… حاج شيخ عبدالكريم حائري رضوان‎ا… عليه به سر مي برد. زعماي حوزه عبارت بودند از آيت ا… حجت(ره)، آيت ا… سيد محمد تقي خوانساري(ره) و آيت ا… سيد صدرالدين صدر(ره)، و چون هيچ‎كدام مرجعيت عام نداشتند، با كمك يكديگر حوزه را اداره مي كردند. آن‎ها مردان بزرگي بودند، بسيار بي‎هوي و تارك حشمت و جاه، و از نظر دانش بلندمرتبه؛ آيت ا… حق‎شناس به درس فقه آيت ا… حجت(ره) مي روند كه تمام اين دوره درس را نوشته‎اند، و اين تقريرات؛ جزو نوشته هاي ايشان باقي است. در درس اصول هم به محضر آيت ا… خوانساري(ره) حاضر مي‎شوند، و يك دوره تقريرات اين درس هم هنوز باقي مانده است.
من خودم از ايشان شنيدم كه به درس خارج مكاسب آيت ا… خوانساري نيز حضور يافته‎اند. در اوان ورود به قم، به محضر امام خميني (رضوان‎ا… عليه) مي رسند، و از ايشان اجازه ورود به درس فلسفه‎شان را مي خواهند. مي گفتند: همين‎طور كه حركت مي‎كرديم، امام يك آجر از روي زمين برداشت، و فرمود: ماهيت اين چيست؟ من عرض كردم: ماهيت اين آجريت است. بعد از چند سئوال ديگر فرمود: پيش چه كسي درس خوانده اي ؟ من عرض كردم: آيت ا… شاه‎آبادي، فرمود: اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاه‎آبادي هستي، امتحانت نمي كردم.
در آن سال هنوز آيت ا… العظمي بروجردي رضوان‎ا… عليه در بروجرد به سر مي بردند، و به قم نيامده بودند. البته فضلاي قم، ايشان را مي شناختند، و قدر و ارزش علمي ايشان را مي دانستند. لذا گروهي از اين فضلا تابستان ها به بروجرد مي رفتند تا از محضر ايشان استفاده كنند. آيت ا… حق‎شناس وآيت ا… سلطاني و نيز استاد شهيد مطهري از اين گروه بودند. در سال ۱۳۲۳ شمسي آيت ا… العظمي بروجردي(ره) به درخواست و اصرار مكرر علما بزرگ و فضلاي قم، بعد از سفر براي معالجه در تهران، به قم وارد شده و براي زعامت حوزه و عهده‎داري مرجعيت، در آن شهرسكونت مي كنند.
حاج آقاي حق‎شناس مي فرمودند: «من شب خواب ديدم كه همه علماي بزرگ در صحن اتابكي حرم حضرت معصومه سلام‎ا… عليها جمع هستند. تمام اطراف اين صحن دور تا دور، از علما پر بود. آقاي بروجردي از يكي از در هاي صحن وارد شدند. همه علما به احترام ايشان قيام كردند، و ايشان از ابتداي در ورودي به تعارف و احترام به علماي حاضر پرداختند، و من ديدم ايشان كوله پشتي باربران را بر دوش دارند، و همين‎طور كه در برابر آقايان علما كه در آن جا حاضرند، احترام و كرنش مي كنند، كوله پشتي بالا و پايين مي رود. فردا به محضر ايشان رفتم، و خواب را عرضه داشتم، فرمود: اين بار شريعت است كه به دوش من نهاده شده است. اميدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.»
ايشان به تمام آرزوي خودش رسيده بودند، و در وجود آيت ا… بروجردي(ره) استادي را يافته بودند، كه جامع همه‎چيز بود، و هم مي‎توانست تشنگي هاي معنوي ايشان را سيراب كند، و هم نياز هاي علمي او را برآورد. حضور آيت ا… بروجردي در قم حوزه اي نوين بنياد نهاد. علم و دانش نضج تازه يافت، و تحقيق در رجال و حديث و درس تفسير و فلسفه، همراه با عشق و شور به درس خواندن در اين حوزه تازه پا به راه افتاد. آيت ا… حق‎شناس تمام درس هاي فقه و اصول استاد خويش آيت ا… بروجردي را نوشته و امروز اين تقريرات در شمار ميراث علمي ايشان باقي است.
آيت‎الله حق‎شناس آن‎قدر درس مي خواندند، و مطالعه مي كردند كه طبق فرموده خودشان بارها گرفتار خونريزي بيني شده بودند، و در نهايت در امتحانات دروس آيت ا… بروجردي(ره) به شاگرد اولي مي رسند. ثمره زحمات ايشان اجتهاد مطلق در علوم ديني بود كه مرتبتي بسيار بلند است، ايشان از پنج تن از بزرگان اساتيد حوزه اجازه اجتهاد دريافت كردند كه از آن جمله مي توان به اجازه آيت ا…‎العظمي حاج شيخ عبدالنبي عراقي(ره) و آيت ا… حاج سيد احمد زنجاني(ره) اشاره كرد. ايشان دردهه چهل، سفري چند ماهه به عتبات عاليات داشتند. دراين سفر مرحوم آيت ا… خويي به ديدن ايشان مي آيند. محل ملاقات، منزل اخوان مرعشي بود كه از دوستان ايشان و فضلاي نامدار نجف بودند؛ از قبل قرار بحثي نهاده شده بود. دوشب، هرشب، حدود سه ربع ساعت بحث بر سر طهارت يا نجاست اهل كتاب به ميان آمد. يكي از دوستان ايشان كه در اين سفر همراه بود، نقل مي كرد، همين كه آيت ا… خويي بر زمين نشستند، به تعارفات مرسوم پرداختند؛ اما هنوز تعارفات ايشان تمام نشده بود كه آيت ا… حق‎شناس بحث را شروع كرد، و چنان به جد بحث مي كرد كه آيت ا… خويي سراپا گوش شده بود. بحث كه تمام شد، تازه، مجلس، دوستانه شد، و تعارفات به راه افتاد، و بعد آيت ا… خويي فرموده بودند: «در اجتهاد ايشان ترديدي نيست.»
شريك بحثي در قم داشتند به نام ميرزا حسين نظرلوئي تبريزي(ره) كه از افاضل تلامذه مرحوم آيت ا… حجت(ره) و داماد مرحوم آيت ا… قزويني(ره) بوده و به فضل و تقوا موصوف بود، ايشان علاقه تام و ارادت كاملي به وي داشت. هم‎بحث ديگر ايشان در درس ها آيت ا… حاج شيخ علي پناه اشتهاردي(ره)، استاد فقه و اصول و كلام و معلم اخلاق حوزه علميه بود.
شب بيست يكم محرم سال ۱۳۷۳ قمري مطابق با سال ۱۳۳۱ شمسي شيخ‎محمدحسين زاهد به لقاء الهي رفت. ايشان وصيت كرده بود كه براي اداره و امامت نماز مسجدشان، آيت ا… حق‎شناس را دعوت كنند، و فرموده بود كه: «ايشان علما و عملا از من جلوتر است.» بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم مي روند، و به محضر آيت ا… بروجردي(ره) مي‎رسند، و از ايشان درخواست مي كنند كه حاج آقاي حق‎شناس را براي امامت مسجد امين‎الدوله كه در كوچه چهل تن بازار تهران واقع بود، مأمور كنند. آيت ا… بروجردي طبق نقل كساني كه در اين جمع به محضرشان رفته بودند، فرمودند كه: «شما فكر نكنيد، يك طلبه است كه به تهران مي آيد، شما مرا به همراه خود به تهران مي بريد.»
آيت ا… حق‎شناس مي فرمودند: «بازگشت به تهران براي من بسيار گران بود. قم براي من، محل پيشرفت و ترقي علمي و عملي بود و به هيچ وجه ميل به آمدن به تهران را نداشتم.» روزهاي سختي بر ايشان گذشته بود. به مشورت با امام رضوان‎ا… عليه مي روند، ايشان مي فرمايند: «وظيفه است، بايد برويد.» عرض مي كنند: «شما چرا نمي رويد؟» ايشان مي فرمايند: «به جدم قسم اگر گفته بودند: روح‎ا… بيايد، من مي رفتم.»
ايشان به هر نحو بود به تهران مي آيند. تأييد جدي مرحوم آيت ا… بروجردي(ره) براي ايشان، شأن و شخصيت بزرگي ايجاد مي كند. مردم و شاگردان مرحوم آقاي زاهد(ره) به ايشان روي مي آورند. طلاب خوب تهران براي دروس حوزوي به نزد ايشان مي آيند.
آن‎وقت كه بنده به محضر ايشان مشرف شدم، از روز ايشان چيزي مطلع نشدم؛ اما عصرها يك درس خارج فقه براي طلاب داشتند، و شب هاي شنبه، دوشنبه و چهارشنبه براي مردم صحبت مي كردند، در اين دروس عمومي، احكام شرعي و تفسير و اخلاق گفته مي شد. براي ما كه جوان بوديم، آن چه ايشان مي فرمود، حكم آب حيات داشت، و اگر يك شب به دليلي مواعظ ايشان تعطيل مي شد، مثل ماهي از آب بيرون افتاده، شده بوديم.
در اوايل جواني از يك تعليم ماورايي دستور يافته بودند كه به عنوان بخشي ازراه و رسم سلوك، سه كار را به هيچ وجه رها نكنند: «نماز اول وقت جماعت، نماز شب و درس و بحث.»
ما در ضمن درس هاي ايشان اشاره اي به اين جريان يافته‎ايم، كه براي شما مي آوريم. البته ايشان درنقل واقعه كوشيده اند كه معلوم نباشد از چه كسي سخن به ميان مي آيد. بيان خود ايشان اين است: «يك وقتي بنده مشرف شدم حضرت عبدالعظيم – عليه‎السلام – در آن اوايل آمدنم به مسجد بود. از اول بنايم اين بود كه نمازم در اول وقت و به جماعت باشد. همه جماعت ها خوانده شده بود. فقط جماعتي كه باقي مانده بود، نماز آيت ا… شيخ محمد تقي بافقي(ره) بود – كه آن خبيث لامذهب(رضاخان) آن‎قدر زده بود به‎صورت ايشان كه صورت خرد شده بود – ما كه نشسته بوديم، فرمود: «براي چه نشسته‎ايد؟» گفتم: «ما نشسته‎ايم كه نماز را با شما بخوانيم.» گفت: «نماز من جريره اي است سه ربع طول مي كشد!» ما گفتيم: «يك ساعت هم طول بكشد ما نشسته‎ايم.» در اين بين، جواني بود. ايشان از او پرسيد: «شما اهل كجا هستي؟» گفت: «اهل همين دوروبرها.» گفت: «بابا جان نهارت را خورده‎اي» گفت: «نه آقا ما اول نماز مي خوانيم بعد نهار مي خوريم.» گفت: «تو براي چه آمده اي‎؟» گفت: «ما براي نماز اول وقت آمده‎ايم و اين از خصوصيات امام زمان صلوات‎ا… و سلامه عليه است.» آيت ا… بافقي از عشاق امام زمان بود. گفت: «بارك‎ا… بگو ببينم مولاي من چه فرموده است؟» گفت: «آقا من مجاز نيستم همه را عرض كنم.» گفت: «هر چه فرموده است بگو.» گفت: «مولاي شما و من فرمودند كه: نمازت را بايد اول وقت بخواني و جماعت را ترك نكني.» آيت ا… بافقي گريه كرد، چون عرض كردم عاشق امام زمان بود. گفت: «مولاي من ديگر چه فرمود؟» گفت: «دومي را مي گويم و از گفتن بقيه معذورم؛» فرمودند: «نوافلي را كه مي خواني در صدد نباش كه مثلا اين يازده ركعت – نماز شفع و وتر با آن ۸ ركعت – تمام بشود؛ اين‎ها را خوب بخوان، با توجه بخوان، در كيفيت نماز سعي بكن نه در كميت.» حالا من ديدم كه همه نماز جماعت را خوانده اند و آمديم خدمت شما.»
بنابراين ايشان در حد مقدور اين سه وظيفه را از دست نمي دادند. نماز جماعت ايشان تنها در صورتي تعطيل مي شد كه از پا افتاده مثلا بر تخت بيمارستان خوابيده باشند. به ياد دارم من و چند نفر از دوستان در سال ۷۰ شمسي، در محضر ايشان به عمره مشرف شديم. معمول اين است كه عصر از مدينه حركت مي كنند. در راه نماز جماعت را به امامت ايشان خوانديم، شب هنگام به مكه رسيده، بعد از مقدمات براي اعمال عمره به مسجدالحرام رفتيم. اين اعمال ۲ تا ۳ ساعت طول مي كشد. دير وقت شده بود؛ اما چندين ساعت به صبح مانده بود. ايشان با همه ناتواني جسماني و خستگي تا صبح بيدار ماندند كه نماز شب و نماز جماعت صبح از دست نرود.
در همين سفر هر روز صبح در اتاق‎شان به خدمت‎شان مي رسيديم تا نماز صبح را به امامت ايشان بخوانيم، وارد اتاق كه مي شديم، ايشان كه نماز شب و كارهاي ديگرشان را انجام داده بودند، مشغول تلاوت قرآن بودند. آن صحنه را فراموش نمي كنم.
آيت ا… حق‎شناس در اين سال‎ها كه در تهران به تعليم و تربيت مردم و طلاب مشغول بودند، مي كوشيدند كه دوستان و شاگردان و اطرافيان خويش را با دستورات شرعي و اخلاقي تربيت كنند؛ لذا هر يك از شاگردان، به مقدار نزديكي با معظم‎له ضوابط ديني و اخلاقي را بيشتر مراعات مي كرد، و در زندگي و كار، منظم‎تر و ديندارتر بود.
در تمام طول عمر مبارك‎شان و به‎ويژه در شروع انقلاب به جديت از امام(ره) پيروي و افكار و نظرات ايشان را تأييد مي كردند، و به شخص ايشان ارادت فراوان مي ورزيدند. به ياد دارم كه روزي كسي، از يكي از دوستان ايشان نقل كرده بود كه او آيت ا… حاج‎سيداحمد خوانساري رضوان‎ا… عليه را بر امام ترجيح داده است. ايشان به حدي ناراحت شده بودند كه من كمتر ديده بودم. مي فرمودند: «امام از همه چيزش در راه خدا گذشته است.» اين در حالي بود كه خود من وقتي كه در تشييع جنازه مرحوم آقاي خوانساري(ره) ايشان را زيارت كردم، فرمودند: آمده‎ام در اين تشييع شركت كنم كه خداوند گناهان مرا بيامرزد. يعني اين‎قدر به آيت ا… خوانساري(ره) ارادت داشتند.
در گذشته دورتر، جوانان آن روز مسجد امين‎الدوله را كه شاگردان مرحوم آقاي زاهد بودند، و ايشان تربيت آن‎ها را به‎عهده داشت، در تقليد به حضرت امام(ره) ارجاع داده بودند، و آن‎ها همه مقلد امام شدند كه اين مجموعه، هسته مركزي حزب موتلفه اسلامي و اولين ياران و همراهان مخلص امام (ره) بودند كه بخشي از جريان نهضت، و انقلاب اسلامي را تشكيل دادند.
خصوصيات ممتاز استاد بزرگ ما آيت ا… حق‎شناس زياد است، ما به چند خصوصيت بارز در آن ميان نظر مي اندازيم :

بلا كشيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
يك خصيصه ايشان كه در بزرگان ديگر كمتر نظير داشت، اين بود كه همه سير و سلوك‎شان به صبر در محن و بلايا و امراض صعب بود. مي فرمودند: «وقتي در قم، مدرسه بودم، هيچ‎وقت شب درب حجره را از پشت نمي بستم؛ زيرا حالم به‎طوري بود كه احتمال مي دادم همين امشب از دنيا بروم، و مجبور باشند كه در را بشكنند، و به اين راضي نبودم.» به ياد دارم روزي ايشان مي فرمودند: «يك وقت گله كرده بودم كه همه عمر من به بلا و مريضي گذشته است. آن شب در خواب به محضر حضرت ولي‎ا… اعظم(ع) مشرف شده و آن حضرت فرموده بودند: در فلان وقت تو فلان مرض و گرفتاري را داشتي در عوض به تو فلان چيز را داديم…» و همين‎طور شماره شده بود، و سرانجام ايشان به عذرخواهي پرداخته بودند.
يك روز اين بنده با چند تن از دوستان به محضر ايشان رفته بوديم. به‎تازگي مشكل قلبي داشتند و مدتي در بيمارستان بستري شده بودند. ايشان براي ما توضيح مي دادند كه اين مشكل چطور و چطور است. و آن وقت در حال گريه فرمودند: «خيلي راضي هستم! خيلي راضي هستم!» بار ديگر در محضرشان بوديم. همان تازگي ها در دستشويي لغزيده و به‎صورت زمين خورده بودند كه نياز به دكتر پيدا شده و خون‎ريزي و شكستگي و بخيه و پانسمان لازم شده بود. فرمودند: «من زمين خيلي خوبي خوردم!» در ده – پانزده سال آخر فرمودند: «به من گفته‎اند: مي خواهي به كلاس بالا‎تر بروي؟ من جواب دادم: نمي‎توانم. فرموده بودند: مي‎تواني! فرمودند:‎ مي‎خواهي استخاره كن ! استخاره خوب آمد.»
از آن به بعد همه روزگار ايشان در بلا و مريضي مي‎گذشت، خيلي خيلي بيشتر از گذشته، و ديگر مريضي افاقه نمي كرد، از اين مريضي به مريضي ديگر و گاهي چندين مريضي سخت در كنار هم. در اين دوران ما مي ديديم كه ديگر سكوت كامل دارند، و تسليم محض بودند. در گذشته روزي در بيمارستان به عيادت ايشان رفته بوديم، فرمودند: «به من گفته‎اند: يك سختي در پيش داري! من گفتم: عبادتم را مي افزايم. گفتند: ممكن نيست. ناگزير رضايت دادم.» در اين دوران جديد ديگر چيزي نمي گفتند. نه براي شفا دعا مي كردند، و نه به زيارت عاشورا پناه مي بردند. گويي به آن چيزي رسيده بودند كه امام سجاد (عليه افضل التحيه والسلام) مي فرمود: إن المراتب العاليه لا تنال الا بالتسليم لله جل ثنائه وترك الاقتراح عليه والرضا بما يدبرهم به. بار ها ما در طول دوراني كه در محضر ايشان بوديم، مي شنيديم كه از مرحوم استاد شهيد آقاي مطهري نقل مي كردند: «اذا احب‎ا… عبدا غطه في البلاءِ غطا»

حاجت مردم
انجام حوائج مردم براي ايشان بسيار مهم بلكه مهم‎ترين مشغوليت بود. عبادات مستحب خودشان را براي كار مردم و حاجت آنان، تعطيل يا مختصر مي كردند؛ البته در حد مقدور اين‎گونه كارهاي‎شان پنهان بود، و ما كه تا حدي نزديك به ايشان رفت و آمد مي كرديم، خبر نداشتيم، مثلا بعد ها خبردار شديم كه براي خانواده هاي زندانيان سياسي شبانه كمك مي فرستادند، و گاه حتي كارهاي شاق به‎عهده مي گرفتند كه كسي از يك گرفتاري نجات پيدا كند. با يكي از دوستان چندين سال پيش در حرم مطهر حضرت رضا عليه‎السلام بوديم، با تلفن همراه به منزل ايشان تلفن كرد، عرض كرد: الان من در مقابل ضريح مطهر هستم چه كنم؟ فرمودند: دوستانت را دعا كن، و گويي اين يك ورد بود بر زبان ايشان.
در تمام دوران سخت جنگ يعني بمباران و موشك‎باران شهر‎ها، با اين كه تهران خالي شده بود، تهران را ترك نكرده و به مسجد مي آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندين بار براي رفع اين بلاها، يك چله تمام زيارت عاشورا خواندند، و شرايط و آداب سخت آن را عمل مي كردند؛ البته هر بار با پايان يا نيمه دوران زيارت، حمله هاي هوايي و موشكي قطع مي شد. در اين اواخر براي پايان يافتن جنگ يك دوره چهل روزه ديگر زيارت مبارك مزبور را خواندند، و دو ماه به پايان جنگ فرمودند: «تا دو ماه ديگر جنگ تمام است، و دو ماه بعد جنگ پايان يافت.»

حرمت نگه داشتن
خصوصيت سوم، احترام خاصي بود كه ايشان خود نسبت به خانم ها رعايت مي كردند، يا به ديگران سفارش مي كردند، و اگر مي دانستند كسي نسبت به همسرش بد رفتار مي كند، بسيار خشم مي گرفتند. نسبت به همسر بزرگوار خودشان نيز نهايت ادب و احترام داشتند، و مي فرمودند: «من كمال خود را در خدمت به خانم مي دانم، و خود را موظف مي دانم كه آن چه ايشان مي خواهد فراهم كنم.» و بسيار كم اتفاق مي افتاد كه بدون ايشان به مسافرت بروند.

غيبت حرام است
خصوصيت چهارم اين بود كه ايشان نسبت به گناه غيبت، سخت حساس بودند، اين خصيصه همه علماي اخلاق، و اهل سير و سلوك است. آن‎ها معتقدند، به واسطه غيبت همه اعمال آدمي بر باد مي رود. در اوائل جواني از كسي غيبت مي شنوند، و امكان پيدا نمي شود كه از او دفاع كنند. ناگزير بودند كه از غيبت شده حلاليت بطلبند. به نزد او مي روند. او حاضر نمي شود كه حلال كند. مي فرمودند: به گريه افتادم، و حاضر بودم كه دست و پاي او را ببوسم، تا اين كه مرا حلال كند. وقتي او اين‎قدر اصرار و تواضع مرا ديد، از من گذشت كرد.
آيت ا… حق‎شناس رضوان‎ا… تعالي عليه اهل سلوك و همه وقت در مراقبه نفس خويش بودند؛ اما اين نكته جالب است كه هيچ‎گاه كارهاي غريب از ايشان ديده نمي شد. مانند همه درس مي خواندند، مباحثه مي كردند، درس مي فرمودند، نماز جماعت مي خواندند، براي مردم موعظه مي كردند، تفسير مي گفتند، و مسئله و احكام شرعي تعليم مي دادند، مشكلات مردم را حل مي كردند، به كار آن‎ها رسيدگي مي كردند، وجوه شرعي مردم را به جايي كه بايد مي رسانيدند، و براي جوانان عقد ازدواج مي خواندند و… هيچ‎چيز ظاهرا غريبي در رفتار و اعمال ايشان ديده نمي شد، و در واقع همه سير و سلوك‎شان از يك طرف صبر و رضا و تسليم در بلايا، امراض و مشكلات و از طرف ديگر خدمت به خلق خدا بود. و با همين راه و رسم به همه‎جا رسيده و كامياب شدند. در اين سال هاي آخر فرموده بودند: «من به همه آرزوهايم رسيده‎ام. رحمه‎ا… عليه رحمه واسعه.
منبع:هفته نامه پنجره


زندگينامه آيت الله محمد تقي بهجت (ره)

۲۵ بازديد
زندگينامه آيت الله محمد تقي بهجت (ره)

آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال ۱۳۳۴ ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد

آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال ۱۳۳۴ ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد .

درباره نام آيت الله بهجت خاطره اي شيرين از يكي از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مي‌نمايد، و آن اينكه : پدر آيت الله بهجت در سن ۱۶-۱۷ سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي افتد و حالش بد مي شود به گونه اي كه اميد زنده ماندن او از بين مي رود وي مي گفت: در آن حال ناگهان صدايي شنيدم كه گفت: « با ايشان كاري نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقي است. »

تا اينكه با آن حالت خوابش مي برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مي كند وي از دنيا رفته، اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي شود و حالش رو به بهبودي مي رود و بالاخره كاملاً شفا مي يابد. چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي گيرد و سخني را كه در حال بيماري به او گفته شده بود كاملاً از ياد مي برد. بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سومين را خدا به او مي دهد، اسمش را « محمد حسين» مي گذارد، و هنگامي كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي كند به ياد آن سخن كه در دوران بيماري اش شنيده بود مي افتد، و وي را « محمد تقي » نام مي نهد، ولي وي در كودكي در حوض آب مي افتد و از دنيا مي رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره « محمد تقي » نام مي گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مي گردد.

كربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مي پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهي ايشان مي رسيد. وي اهل ادب و از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت عليهم السلام به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام شعر مي سرود، مرثيه هاي جانگدازي كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. باري آيت الله بهجت در كودكي تحت تربيت پدري چنين كه دلسوخته اهل بيت عليهم السلام به ويژه سيد الشهداء عليه السلام بود، و نيز با شركت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن بار آمد. از همان كودكي از بازيهاي كودكانه پرهيز مي كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

در سال ۱۳۵۲ه.ق. براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي گردد و قسمتهاي پاياني سطح را در محضر آيات عظام از آن جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني به پايان مي رساند. با اين همه، همّت او تنها مصروف علوم ديني نبوده، بلكه عشق به كمالات والاي انساني هماره جان ناآرام او را به جستجوي مردان الهي و اولياء برجسته وا مي داشته ‌است. يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد: در سالهاي متمادي كه در درس ايشان شركت مي جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبي فرموده باشد. از جمله سخناني كه از زبان مباركش درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخني به مناسبت تجليل از مقام معنوي استاد خود حضرت آيت الله نائيني(ره) فرمود: « من در ايام نوجاني در نماز جماعت ايشان شركت مي نمودم، و از حالات ايشان چيزهايي را درك مي كردم. »

آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درك محضر استادان بزرگي چون آيات عظام: آقا سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)، آقا ضياء عراقي(ره)، و ميرزاي نائيني(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتواي آيتِ حقّ حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (ره)، معروف به غروي وارد شد و در محضر آن علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت، و به ياري استعداد درخشان و تأييدات الهي از تفكرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه كمپاني، كه داراي فكري سريع و جوّال و متحرك و همراه با تيز بيني بوده، بهره ها برد.  آيت الله محمد تقي مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مي گويد: « در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد كاظم شيرازي- كه شاگردان مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود- استفاده كرده، و در اصول از مرحوم آقاي نائيني، و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين غروي اصفهاني فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهاني بيشتر بود و هم استفاده هاي جنبي ديگر. » آيت الله بهجت، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ، به تهذيب نفس و استكما ل معنوي همّت گمارده، و در كربلا در تفحّص استاد و مربي اخلاقي بر آمده و به وجود آقاي قاضي كه در نجف بوده پي مي برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خويش آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني (غروي ) استفاده هاي اخلاقي مي نمايد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلي تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني بودند، چون گاهي مطالبي را از ايشان با اعجابي خاص نقل مي كردند، و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مي ديديم. پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوي ايشان تأثير بسزايي داشته است. » همچنين در درسهاي اخلاقي آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شركت جسته و از آن استفاده مي نموده، تا اينكه در سلك شاگردان حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) در آمده و در صدد كسب معرفت از ايشان بر مي آيد، و در سن ۱۸ سالگي به محضر پر فيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي بار مي يابد، و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مي گيرد و در عنفوان جواني چندان مراحل عرفان را سپري مي كند كه غبطه ديگران را بر مي انگيزد.

آيه الله مصباح مي گويد:
« ايشان از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي مستقيماً در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سالها شاگردي ايشان را كرده بودند. آيت الله قاضي از كساني بودند كه مُمَحَّضِ در تربيت افراد از جهات معنوي و عرفاني بودند، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقي آملي و مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني از وجود آقاي قاضي بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگري نيز گهگاه نكاتي نقل مي كردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني و ديگران…

خود آقاي بهجت نقل مي كردند: شخصي در آن زمان در صدد بر آمده بود كه ببيند چه كساني سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي مي خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كساني را كه مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير عليه السلام انجام بدهند شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال، بزرگاني كه تقيد به جهات عبادي و معنوي داشتند در آن عصرها زياد بودند. متأسفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مي كنيم. البته علم غيب نداريم، شايد آن كساني كه پيشتر در حرمها اين عبادتها را انجام مي دادند حالا در خانه هايشان انجام مي دهند، ولي مي شود اطمينان پيدا كرد كه تقيد به اعمال عبادي و معنوي سير نزولي داشته و اين بسيار جاي تأسف است. »

يكي ديگر از شاگردان آقا ( حجّه الاسلام و المسلمين آقاي تهراني ) جريان فوق را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت نقل ميكند : « شخصي در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي را مي خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مي دهند، رفته بود و شمارش كرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور كه بنده «تهراني» به ياد دارم) در حرم ( اعّم از نزديك ضريح مطهّر، و رواقهاي اطراف) دعاي ابوحمزه را در دعاي نماز وتر خود قرائت مي كنند. »

ايشان بعد از تكميل دروس، در سال ۱۳۶۳ ه.ق. موافق با ۱۳۲۴ ه.ش. به ايران مراجعت كرده و چند ماهي در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعداً در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف بود، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام و اطّلاع يافتن از وضعيت حوزه قم را كرد، ولي در طول چند ماهي كه در قم توقف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، يكي پس از ديگري شنيده مي شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت ‌كند.
در قم از محضر آيت الله العضمي حجت كوه كمره اي استفاده كرده و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيد. چند ماهي از اقامت حضرت آيه الله العظمي بروجردي در قم نگذشته بود كه آيت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آيات عظام امام خميني، گلپايگاني و … به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردي حاضر شد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت از همان زماني كه مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشكِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولاً استاداني كه درس خارج مي گويند، در ميان شاگردانشان يكي دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب را ضبط مي كنند احياناً اشكالاتي به نظرشان مي رسد كه مطرح و پي گيري مي كنند تا مسائل كاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمي تر و نياز به غور و بررسي بيشتري دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتي را در درس مرحوم آيت الله بروجردي داشتند. »


آيت الله بهجت در همان ايام كه در درس آيات عظام اصفهاني، غروي و شيرازي حضور مي يافت، ضمن تهذيب نفس و تعلم، به تعليم هم مي پرداخت و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مي دادند. در رابطه با تدريس خارج فقه توسط ايشان نيز در مجموع مي توا ن گفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزي غالباً در منزل تدريس كرده است، و فضلاي گرانقدري ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند .

آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مي گويد:
« ايشان در بيان مطالب سعي مي كردند ابتدا مسأله را از روي كتاب شيخ انصاري قدس سره مطرح كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجهي از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همداني و ديگران مطالب برجسته اي داشتند آن را نقل مي كردند، و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصي داشتند آن را بيان مي كردند. اين شيوه از يك طرف باعث اين مي شد كه انسان از نظر استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود و در عين حال صرفه جويي در وقت مي شد. استادان ديگر هم براي تدريس شيوه هاي جالبي داشتند كه شايد براي مبتدي مفيدتر بود كه هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مي كردند، ولي خوب اين باعث مي شد كه وقت بيشتري گرفته بشود و احياناً مطالبي تكرار بشود.
در ضمن تدريس، در ميان نكته هايي كه از خود ايشان ما استفاده مي كرديم و طبعاً بعضي از اين نكته ها چيزهايي بود كه ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند، به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراي دقتهاي كم نظيري بر مي خورديم. »

آيت الله مسعودي كه خود سالها از درس آيت الله العظمي بهجت بهره برده اند درباره ويژگي تدريس ايشان مي گويد:
« سبك درس ايشان سبك خاصي است. معمولاً آقايان مراجع و بزرگان در درس خارج يك مسأله اي را مطرح مي كنند و اقوال ديگران را يكي يكي ذكر مي كنند، سپس يكي را نقد مي كنند و ديگري را تأييد، و سرانجام يكي از آن نظرات را مي پذيرند، يا نظريه ديگري را انتخاب مي كنند. ولي ايشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمي كنند بلكه ابتدا مسأله را مطرح مي كنند و بعد روند استدلالش را بيان مي كنند. اگر شاگرد آراء علماء را ديده و مطالعه كرده باشد، مي فهمد كه دليلي را كه استاد ذكر مي كند چه كسي گفته است، و اشكال يا تأييدي را كه مي كند مي فهمد به سخن چه كسي اشكال يا قول چه كسي را تأييد مي كند. لذا هر كس بخواهد در درس ايشان شركت كند بايد مباني و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد. »

آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي درباره شيوه درس ايشان مي گويد:
« نوعاً ايشان چند مسئله اصلي يا فرعي را كه عنوان مي فرمودند بعد از توجه به ظرافتهاي حديث و روايت و يا آيه شريفه اي كه دلالت بر موضوع بحث داشت، مقايسه اي بين موضوع بحث و ساير بحثهاي مشابه مي نمودند و دقت عقلي و فكري خاصي در تعادل آن دو انجام مي دادند، آنگاه نتيجه مي گرفتند كه انصافاً نتيجه علمي و جديد بود. و حقيقتاً مطلبي را كه ذكر مي كردند ناشي از اوج و عظمت ديد و فكرشان بود كه از ائمه عليهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و تحليل كردن است. »

موعظه در درس
حجه السلام والمسلمين قدس، امام جمعه كلاچاي كه خود سالها در درس ايشان حضور داشته است مي گويد:
« روال آيت الله العظمي بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس، حدود ده دقيقه موعظه مي كرد، ولي نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود كه منظور اصلي آيت الله مصباح يزدي كه سالها در درس خارج فقه ايشان شركت مي كردند (۱۵سال)، علاوه بر استفاده علمي، استفاده از روحيه ملكوتي آقا بوده است. »
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت گاهي داستاني را يا حديثي را نقل مي كردند كه براي ما تعجب آور بود ايشان چه اصراري دارند كه بر مطالب معلوم و روشن تكيه مي كنند، از جمله مطلبي كه ايشان در تذكّرات پيش از درس اصرار مي كردند امامت امير المؤمنين عليه السلام بود، ما تعجب مي كرديم كه ما مگر در آن حضرت شك داريم كه ايشان اين قدر اصرار دارند كه دلائل امامت حضرت علي عليه السلام را براي ما بيان كنند. يك خورده ته دلمان گله مند بوديم كه چرا به جاي اين مطالب يك چيز هايي كه بيشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقي و معنوي ) مطالبي را نمي گويند. اما بعد از اين كه به پنجاه- شصت سالگي رسيديم، در بسياري از مباحث ديديم كه آن نكته هايي كه ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت علي عليه السلام مي فرمودند به دردمان مي خورد. گويا ايشان آن روز مي ديد كه يك مسائلي بناست در آينده مورد غفلت و تشكيك قرار بگيرد.

شايد اگر توجه هاي ايشان نبود ما انگيزه اي نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه اي داشته باشيم، حتي از نكته هايي كه ايشان چهل سال پيش بيان مي كردند امروز بنده در نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادي يا جاهاي ديگر استفاده كرده‌ام. »

جايگاه علمي
گواهي استادان و هم دوره ايها و نيز شاگردان برجسته كه بخشي از آن در ذيل مي آيد نمايانگر دقت نظر و نبوغ برجستگي علمي ايشان است:
از آن جمله گويند:
روزي ايشان در درس كفايه يكي از شاگردانِ مرحوم آخوند خراساني به نحوه تقرير مطالب آخوند خراساني توسط استاد اعتراض مي كند، ولي با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدي پيش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مي گيرد، ولي در آن هنگام ناگهان استاد وارد مي شود و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان مي گردد. سپس خطاب به آنان مي فرمايد: « با آقاي بهجت كاري نداشته باشيد. » همه ساكت مي شوند آنگاه استاد ادامه مي دهد: « ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مي كردم متوجه شدم كه حقّ با ايشان است » و پس از اين سخن، از جديت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مي نمايد.
يكي از دانشمندان نجف مي گويد:
« ايشان در درس، به مرحوم آيت الله كمپاني امان نمي داد، و پيوسته بحثها را مورد نقد قرار مي داد. »

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نيز مي گويد:
« ايشان با اظهار نظرهاي دقيق و اشكالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب كرده بود كه چند روزي مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براي ما هم مفيد بود؛ ولي آقاي بهجت براي گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مي دادند معلوم مي شد اگر بالاتر از ديگران نباشند بي شك كمتر از آنان نيستند. »

مرحوم علامه محمد تقي جعفري مي گويد:
« آن هنگام كه در خدمت آقا شيخ كاظم شيرازي مكاسب مي خوانديم، آيت الله بهجت نيز كه اينك در قم اقامت دارند، در درس ايشان شركت مي نمودند، خوب يادم هست كه وقتي ايشان اشكال مي كردند آقا شيخ كاظم با تمام قوا متوجه مي شد، يعني خيلي دقيق و عميق به اشكالات آقاي بهجت توجه مي كرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »

آيت الله سيد محمد حسين طهراني در كتاب انوارالملكوت مي نويسد:
« آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني، وصيّ سيد علي آقاي قاضي مي فرمودند: آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني حاضر مي شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سيّد باز مي گشتند بعضي از طلابي كه در درس براي آنها اشكالاتي باقي مانده بود به حجره ايشان مي رفتند و اشكالشان را رفع مي نمودند. و چه بسا ايشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مي پرسيدند و ايشان هم مانند بيداري جواب مي دادند جواب كافي وشافي، و چون از خواب بر مي خاستند و از قضايا و پرسشهاي در حال خواب با ايشان سخن به ميان مي آمد ابداً اطلاع نداشتند و مي گفتند: هيچ به نظرم نمي رسد و از آنچه مي گوييد در خاطرم چيزي نيست. »
آيت الله مشكيني مي گويد:
« ايشان از جهت علمي ( هم در فقه و هم در اصول ) در يك مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند. »

حجه السلام و المسلمين امجد مي گويد:
« ايشان در علميت در افق اعلي است. فقيهي است بسيار بزرگ، و معتقدم كه بايد مجتهدين پاي درسشان باشند تا نكته بگيرند و بفهمند، و حق اين است كه درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت بگويند نه آنهايي كه به نقل اقوال بسنده مي كنند. »

تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان
آيت الله مصباح مي گويد:
« اولين چيزي كه ما را جذب كرد آن جاذبه معنوي و روحاني ايشان بود. ولي تدريجاً متوجه شديم كه ايشان از لحاظ مقامات علمي و فقاهت هم در درجه بسيار عالي قرار دارد. اين بود كه سعي كرديم خدمت ايشان درسي داشته باشيم تا وسيله اي باشد هم از معلومات ايشان بهره اي ببريم، و هم بهانه اي باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات روحي و معنوي آقا بهره مند شويم. كتاب طهارت را در خدمت ايشان شروع كرديم، ابتدا در يكي از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شركت مي كردند، و بعد از گذشت يك سال، يكي دو سالي هم در حجره اي در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي) خدمت ايشان درس داشتيم، و بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان مي رفتيم كه يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم، و بعد يك دوره هم مكاسب و خيارات را كه تقريباً حدود ۱۵ سال ادامه پيدا كرد. ما در درس ايشان استفاده هايي مي برديم كه در بسياري از درسها كمتر يافت مي شد. »

شهيد بزرگوار استاد مطهري(ره) نيز به درس ايشان عنايت خاصّي داشتند. آيت الله محمد حسين احمدي يزدي در اين رابطه مي گويد:
« آيت الله شهيد مطهري درباره درس آيت الله بهجت به ما خيلي سفارش مي كرد و مي فرمود: حتماً در درس ايشان شركت كنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شركت كنيد.»

استاد خسرو شاهي مي گويد:
« بنده در درس فقه خارج خيارات آيت الله العظمي شيخ مرتضي حائري شركت مي كردم. ايشان اواخر عمر مريض بودند و درسشان تعطيل شد. يك روز وقتي كه آيت الله حايري از حرم بيرون مي آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض كردم: ان شاء الله درس را شروع مي فرماييد؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
« شما كه جوان هستيد من يك ضابطه اي را در اختيار شما قرار بدهم، و آن اينكه درس كساني شركت بكنيد كه فقط نقل اقوال نكنند، بلكه اقوال را بررسي كرده و نكاتي را در درس بيان كنند كه در فعليت رساندن ملكه اجتهاد خيلي سودمند باشد. چون درسي براي شما مفيد است كه اين ملكه اجتهاد را از قوه به فعليت برساند، و تنها به نقل اقوال كفايت نكند. »
من همان جا به ايشان عرض كردم: جناب عالي كسي را با اسم براي ما معرفي بفرماييد. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض كردم: من در درس آيت الله العظمي بهجت شركت مي كنم. ايشان اظهار رضايت نمود و تبسم كردند و فرمودند: « درس ايشان از نظر دقت و محتوا همين قاعده و ضابطه اي را كه به شما گفتم دارد، خوب است كه در درس ايشان شركت مي كنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمي هم از جهت اخلاقي، اين درس را ادامه بدهيد. »

حضرت آيت الله بهجت داراي تأليفات متعددي در فقه و اصول هستند كه خود براي چاپ اكثر آنها اقدام نكرده اند، و گاه به كساني كه مي خواهند آنها را حتي با غير وجوه شرعيه چاپ كنند، اجازه نمي دهند و مي فرمايند: هنوز بسياري از كتابهاي علماي بزرگ سالهاست كه به گونه خطي مانده است، آنها را چاپ كنيد نوبت اينها دير نشده است.

فهرست عمده تأليفات ايشان كه برخي نيز با اصرار و پشتكاري برخي از شاگردانشان به چاپ رسيده، عبارتند از:

الف) كتابهاي چاپ شده:
۱٫ رساله توضيح المسائل ( فارسي و عربي )

۲٫ مناسك حجّ
دو كتاب فوق توسط برخي از فضلا بر اساس فتاوي ايشان تأليف و پس از تأييد آقا به چاپ رسيده است.

۳٫ وسيله النجاه
اين كتاب در بردارنده نظرات فقهي ايشان در اكثر ابواب فقه است كه در متن وسيله النجاه آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) گنجانده شده و نهايتاً جلد نخست آن با تأييد ايشان به چاپ رسيده است.

۴٫ جامع المسائل
اين كتاب مجموعه حواشي ايشان بر كتاب « ذخيره العباد» استادش آيت الله العظمي محمد حسين غروي اصفهاني، و نيز تكميل آن تا آخر فقه مي باشد، كه قسمتهايي از آن ابتدا با نام « ذخيره العباد» با حروفچيني نه چندان زيبا و در تعداد نسخه اندك در اختيار برخي از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از اين مجموعه كه قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر كثرت فروع فقهي كه توسط حضرت آيت الله بهجت بر اصل كتاب افزوده شده و جامعيت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخي از شاگردان ايشان به چاپ رسيد.

ب) تأليفات آماده چاپ و نشر:

آيت الله بهجت در اين كتاب با سبكي ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» به بيان نظريات نو و ابتكاري خويش پرداخته اند. ۱٫ جلد اول از كتاب صلوه

۲٫ جلد اول از دوره اصول
اين كتاب تقريبا” به ترتيب « كفايه الاصول» نگارش يافته است، و بارها توسط ايشان مورد مداقّه و تجديد نظر قرار گرفته، و نظرياتي نو در بسياري از مباحث اصول را در بردارد.

۳٫ تعليقه بر مناسك شيخ انصاري
اين كتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسك حجّ مي باشد.

ج) تأليفاتي كه هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:

۱٫ بقيه مجلّدات دوره اصول

۲٫ حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري
كه به ترتيب مكاسب شيخ انصاري(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثي كه در مكاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش يافته است، ايشان در اين دوره از مباحث فقهي نظرات جديدي را ارائه داده اند.

۳٫ دوره طهارت
در اين كتاب نيز آيت الله بهجت بسان دوره « كتاب الصلوه » به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» با تلخيص و نو آوري نظرات خويش را مطرح نموده اند.

۴٫ بقيه مجلّدات دوره كتاب الصلوه

همچنين ايشان در تأليف سفينه البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمي (ره) همكاري داشته اند، و قسمت زيادي از سفينه البحار خطي، به خط ايشان نوشته شده است.

ويژگي :

۱٫ تقوا و خود سازي

۲٫ زهد و ساده زيستي ۳٫ عبادت ۴٫ زيارت و توسل ۵٫ تواضع و فروتني ۶٫ سير و سلوك و مقام معنوي ۷٫ اطلاع از غيب و ظهور كرامات ۸٫ اهتمام ويژه به رعايت شرعيات ۹٫ الگوي رفتاري مجسّم ۱۰٫ تلاش براي سير معنوي و تكامل ديگران ۱۱٫ نظم و برنامه ريزي در كارها ۱۲٫ دائم الذكر بودن ۱۳٫ انديشيدن پيش از سخن گفتن ۱۴٫ كتوم بودن ۱۵٫ تربيت غير مستقيم

۱٫ تقوا و خود سازي
چنانكه گذشت ايشان در نوجواني به ميدان خودسازي گام نهاد، و در فراگيري علوم و تزكيه نفس چنان جدي بوده و هستند كه گويا كاري غير از آن ندارند، و همواره در آموزش هاي اخلاقي بر اين نكته اصرار دارند كه تلاشي پيگير و رياضتي فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلتهاي اخلاقي و در جهاد اكبر با هواهاي نفساني، سر بلند و پيروز گرديده و به سازندگي خويش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپايي دانش و اخلاق بوده و مؤكداً به خطر جدايي علم و تزكيه هشدار مي‌دهند و زيان عالم غير مهذّب و دانش بدون تزكيه را از هر ضرر و زيان ديگري بيشتر مي‌دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقي است كه در همه حال عقربه زندگي و حيات خوي را به سوي خدا چرخانده، و كوشيده است تا پيوسته در حوزه جاذبه الهي قرار گرفته و به همه چيز و همه كس با ديد خداخواهي بنگرد.
يكي از مجتهدان بزرگ در اين باره گفته است:
« ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه ايشان عين تقوا و مجسمه تقواست. »

آيت الله شيخ جواد كربلايي مي گويد:
« يكي از آقايان كه كم و بيش از حالات ايشان مطلع و از هواداران ايشان نيز بودند مي گفت: آقا هر شب يا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فكر در مجاري معارف الهي مي گذرانند، و هيچ گاه حاضر نبودند كه وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شركت كنند، و كاملاً در مقام احتراز از صحبتهاي بيهوده بوده و وقت رفتن به درس و يا تشرف به زيارت حضرت امير- روحي فداه- عبايش را بر سر كشيده و بدون التفات و توجه به كسي مي رفتند، كه چند بار خودم نيز مشاهده كردم… ايشان كاملاً كتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنين درباره بيان الطاف خاصه اي كه حق تعالي به ايشان مرحمت فرموده كتوم هستند. »

۲٫ زهد و ساده زيستي

اولياي خدا بر خلاف عموم مردم كه به ظاهر دنيا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقيقت دنيا مي نگرند، و به فرداي خويش مي پردازند و بدينسان هماره از قيد مطامع گريخته و با صفاي قناعت و ساده زيستي، روحي سرشار از معنويت را به دست مي آورند، در حالي كه مردم در انبوه ظلمت هاي غفلت و تشريفات زندگاني و آزمنديهاي آن غرق و سرگردانند.
آيت الله بهجت نيز از اين دسته اولياي خدا مي باشد. ايشان زاهد عارفي است كه پيوسته بي رغبت به دنيا و آزاده و بي تكلف زيسته است، آن بزرگوار از برجسته ترين چهره هاي زاهد و وارسته زمان ماست كه چنان در جاذبه معنويات قرار گرفته و به حقيقت و باطن دنيا توجه داشته كه ذره اي به تعلقات و ماديات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذيرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان بوده بلكه در عمل و زندگاني معيشتي نيز در همين راستا حركت كرده است.
زندگي ساده او در خانه اي قديمي و محقر در قم، و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاي مكررعلما و مردم براي تعويض خانه، گواهي صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است.
آيت الله مصباح در مورد زهد و ساده زيستي ايشان مي گويد:
« آيت الله بهجت منزلي جنب مدرسه حجتيه اجاره كرده بودند، و بعد تغيير منزل دادند و در اوائل خيابان چهار مردان فعلي يك خانه اي اجاره كرده بودند كه ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت، و در وسط آن اتاقي كه ما خدمت ايشان مي رسيديم پرده اي كشيده شده بود كه پشتش خانواده شان زندگي مي كردند و ما اين طرف پرده مي نشستيم و از حضور ايشان بهره مند مي شديم. زندگي بسيار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با يك عالم نورانيت و معنويت…
الان نيز خانه ايشان ظرفيت اينكه تعداد زيادي در آن اجتماع بكنند ندارد، و دو سه اتاق كوچك دارد با همان گليمهايي كه از چهل- پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيت نيز منزلشان هيچ تغييري نكرده، لذا جاي پذيرايي و ملاقات از بازديد كنندگان كم است، از اين رو در اعياد و ايام سوگواري در مسجد فاطميه جلوس مي فرمايند، و كساني كه مي خواهند ايشان را زيارت كنند آنجا خدمتشان مي رسند. »
آيت الله مسعودي نيز مي گويد:
« بارها آمدند براي ايشان خانه بخرند قبول نكردند، من خودم چند مرتبه به ايشان گفتم: آقا! اين منزل خراب است، از نظر وضع شرعي هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگي كند. اصلاً توجهي نكردند. »

۳٫ عبادت
يكي از عوامل مهم موفقيت انسان كه مي تواند براي ديگران الگو و راهنما قرار گيرد، تقيد ايشان به اعمال عبادي و تعبد ايشان است.
ارتباط استوار آيه الله العظمي بهجت با خداوند متعال، ذكرهاي پي در پي، به جاي آوردن نوافل، شب زنده داريهاي كم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است.
سالهاي سال نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين، با صفا ترين و روح نوازترين نمازهاي جماعت ايران اسلامي بوده و هست. در اين نماز عالمان وارسته و خداجوي، بسياري از طلاب تقوا پيشه، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، و ديگر قشرهاي مردم شركت مي كردند. اين نماز چنان پر معنويت است كه گاه به ويژه در شبهاي جمعه صداي گريه آيت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگيز نمازگزاران همراه مي شود، و روحها به پرواز در مي آيد و چشمها به اشك مي نشيند، و فضاي دلها نوراني مي گردد. چنين فضاي معنوي و روح نوازي در اين زمان در هيچ نماز جماعتي وجود ندارد. بي جهت نيست كه بسياري از اوقات در مسجدي كه ايشان نماز جماعت اقامه مي كنند جا براي نماز گزاران تنگ مي گردد و عده كثيري حتي آنان كه مشتاقانه و به اميد كسب فيض از اين نماز پر معنويت، از راه هاي دور آمده اند مجبور به ترك مسجد مي شوند.

اين نماز همواره مورد توجه اولياي خدا بوده و هست، علامه طباطبائي(ره) در آن شركت مي جسته، و آيت الله بهاء الديني(ره) نيز عنايت خاصي به نماز جماعت ايشان داشته اند. در اين ارتباط آيت الله محمد حسن احمدي فقيه يزدي خاطره اي را نقل مي كنند كه ذكرش در اينجا مناسب است. وي مي گويد:
« شبهاي ماه رمضان آيت الله بهاء الديني زودتر از آيت الله بهجت نماز مي خواندند، ايشان خواست يكي از نزديكان را به جايي بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم مي شوم. آقاي بهاء الديني فرمودند: بر اين كار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاي بهجت نماز بخوان. »
آقاي مصباح نيز درباره سابقه نماز جماعت دل انگيز ايشان مي گويد:
« آيت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اي داشتند كه پيش از غروب قدم زنان به سوي صفائيه ( كه آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزديكهاي پل صفائيه ديگر زمين مزروعي بود )، مي رفتند و مقدار زيادي از زمينهاي مزروعي را مي گذشتند و در آنجا مي نشستند و بعد نماز مغرب و عشاء را در آن زمينها مي خواندند و بعضي دوستان كه علاقه مند بودند خدمت ايشان مي رسيدند.
يكي از آن دوستان نقل مي كرد:
آيت الله بهجت يك شب بعد از نماز فرمودند:
« اگر سلاطين عالم مي دانستند كه انسان در حال عبادت چه لذتهايي مي برد، هيچ گاه دنبال اين مسائل مادي نمي رفتند…»
وقتي كه اين منزلي را كه اينك در آن اقامت دارند خريدند، چون نزديكتر بود بيشتر دوستان در همين منزل براي نماز خدمتشان مي رسيدند، بعد ايشان را به مسجد فاطميه دعوت كردند و آنجا محل اجتماع كساني بود كه علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده كنند، و تاكنون همچنان قريب به چهل سال است كه در مسجد فاطميه در سه وقت نماز جماعت اقامه مي كنند، و اخيراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل كرده اند و ديد و بازديدهاي اعياد و ايام سوگواري نيز در همان مسجد انجام مي گيرد. »
آيت الله شيخ جواد كربلايي درباره نماز شب و گريه هاي نيمه شب ايشان مي گويد: « جناب آيت الله بهجت در جديت در نماز شب و گريه در نيمه هاي شب مخصوصاً شبهاي جمعه كوشا بودند. يكي از علما و مشاهير به من فرمودند كه: شب جمعه در مدرسه سيّد(ره) در نجف اشرف در نيمه شب شنيدم كه ايشان با صداي حزين و ناله و گريه در حالي كه سر به سجده گذاشته بود مكرّرَاً به حق تعالي عرضه مي داشت:
« إلهي! من لي غيرك، أسأله كشف ضرّي والنّظر في أمري:
معبودا! من جز تو چه كسي را دارم كه از او بخواهم رنجوري مرا بر طرف كرده و نظري به امورم نمايد. دعاي كميل »

۴٫ زيارت و توسل
آيت الله بهجت حتي با اين سنّ و سال برنامه روزمره خويش را به اين صورت آغاز مي كنند: هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه عليها السلام شرفياب مي گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر مي ايستد و بعد زيارت عاشوراي حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را قرائت مي كنند.
مؤلف كتاب انوار الملكوت از قول آيت الله شيخ عباس قوچاني، وصّي مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي نقل مي كند كه:
« آيت الله العظمي بهجت بسيار به مسجد سهله مي رفتند و شبها تا صبح به تنهايي در آن جا بيتوته مي كردند. يك شب بسيار تاريك كه چراغي هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب احتياج به تجديد وضو پيدا كرده و براي تطهير و وضو به ناچار مي بايست از مسجد بيرون رفته و در محلّ وضو خانه كه بيرون مسجد در سمت شرقي آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفي در اثر عبور اين مسافت و در ظلمت محض و تنهايي در ايشان پيدا مي شود، به مجرد اين خوف ناگهان نوري همچون چراغ در پيشاپيش ايشان پديدار ميشود، ايشان با آن نور خارج مي شوند و تطهير نموده و وضو مي گيرند و سپس به جاي خود بر مي گردند و در همه اين احوال، آن نور در برابر ايشان حركت مي كرده تا اينكه به محل خود مي رسند آن نور ناپديد مي شود. »

۵٫ تواضع و فروتني
شهرت گريزي، هوي ستيزي و فروتني از ديگر ابعاد برجسته شخصيت معنوي ايشان است؛ با اينكه فقيهي شناخته شده و مجتهدي صاحب نام و از برجستگان حوزه علميه قم مي باشند، نه تنها تا كساني كه از ايشان مسن تر بودند و يا جلوتر بودند، بلكه تا هم دوره ايهاي ايشان در قيد حيات بودند هيچگاه اجازه انتشار توضيح المسائل خود را نمي دادند، تا اينكه با در خواستهاي مكرر عالمان راضي شدند فتاوايشان به چاپ برسد، با اين حال اكنون نيز به هيچ وجه اجازه نمي دهند رساله شان را از وجوهات شرعيه چاپ كنند.
و نيز در مجالسي كه از طرف ايشان برگزار مي شده است، ايشان به خطباي مجالس توصيه مي فرمودند كه: حتي از ذكر نام ايشان در مجلس خود داري كنند. و اين، خود دليل اوج هوي ستيزي و هوس پرهيزي اين مرجع بزرگ است.
حاج آقا قدس درباره تواضع و شكسته نفسي ايشان مي گويد:
« روزي با مهمان خودم، مرحوم حجه السلام حاج شيخ نصر الله لاهوتي به خدمت آقا رفتيم. آقاي لاهوتي گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، كسي از شما انتقاد مي كرد و من عصباني شدم. آقا فرمودند: در روايات آمده است عالمي را كه رو به دنيا آورد متهم سازيد. من خيلي ناراحت شدم كه خدايا! اگر زندگي اين آقا رو به دنيا آوردن است، پس تكليف ما چيست؟ »

۶٫ سير و سلوك و مقام معنوي
آيت الله بهجت در سيروسلوك سابقه دهها ساله دارد، ايشان از شاگردان عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي (ره) و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جواني، مراحلي را در عرفان سپري كرده اند.
بعضي از نزديكان مرحوم قاضي مي گفتند:
« از مقامات و مراحلي كه ايشان طي كرده اند اطلاع داريم، ولي عهدي داريم با ايشان كه به احدي نگوييم. »

عارف بزرگي چون امام خميني (قدس سره) به ايشان عنايتي خاص داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بيت ايشان حضور يافته و به ديدار يكديگر نايل مي آيند.
مؤلف كتاب انوارالملكوت نيز در اين باره مي نويسد:
« آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت فومني از شاگردان معروف آيت الحق و سند عرفان، عارف بي بديل مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي(ره) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم، داراي حالات و مكاشفات غيبيه الهي بوده و در سكوت و مراقبه، حد اعلايي از مراتب را حايز بوده اند.»

و بخاطر همين ويژگي بوده است كه مرحوم آقاي قاضي عنايت خاصي نسبت به ايشان داشت آقا ضياءالدين آملي فرزند آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي آملي در جلسه درس آيت الله بهجت در حضور ايشان براي حضار نقل كرده بود كه من به چشم خود ديدم كه مرحوم آقاي ميرزا علي آقاي قاضي در نماز به ايشان اقتدا نمودند.

۷٫ اطلاع از غيب و ظهور كرامات
حضرت آيت الله بهجت از آن دسته اولياي خداست كه بر خلاف غالب مردم كه از عالم غيب اطلاعي ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتي رسيده كه مي تواند عوالمي از غيب را مشاهده كند. و شايد كثرت تكرار ذكر« يا ستار » توسط ايشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از اين حقيقت حكايت داشته باشد.

آيت الله مصباح يزدي در اين باره مي فرمايد:
« به نظر مي رسد ايشان از نظر مراتب عرفاني و كمالات معنوي در مقامي هستند كه غالباً عوالمي از غيب را شاهدند. و چه بسا در آن، حقايقي از جمله حقيقت بعضي افراد را آشكارا ( با ديده دل) مي بينند، اما چون خود نمي خواهند افراد را اين چنين ببينند، غالباً ذكر « يا ستار » را تكرار مي كنند و از خداوند مي خواهند آنچه را كه مي بينند بر ايشان پنهان سازد. »

در واقع امثال اين امور از جمله كراماتي محسوب مي شود كه از اولياي خدا صادر مي گردد، و ظهور كرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مي باشد، و آيت الله بهجت شخصيتي است كه در طول عمر با قصد خالص و توجه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازي و تهذيب پرداخته است، لذا ظهور كرامات و امور خارق العاده از ايشان امري به دور از ذهن نيست؛ بلكه افرادي كه با ايشان مصاحبت دارند نمونه هاي آن را بالعيان از ايشان مشاهده مي‌كنند.

آيت الله مصباح با ذكر چند شاهد مثال در اين باره مي گويد:
« كساني كه ساليان متمادي با آيت الله بهجت معاشرت داشتند، گاهي چيزهايي از ايشان ميديدند كه به اصطلاح «كرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوري برخورد مي كردند كه معلوم نشود امري كه از ايشان به ظهور پيوسته كاملا” يك امر خارق العاده اي است.
كه چند نمونه را بيان مي كنم:

زماني كه حضرت امام(ره) در تبعيد به سر مي برند ( گويا در تركيه بودند)، بسياري از فضلا و بزرگان علاقمند به ايشان، مورد آزار و اذيت دستگاه قرار مي گرفتند. و به محض اينكه كلمه اي مي گفتند يا رفتاري از آنها ظاهر مي شد، از منبر بازشان مي داشتند و آنها را جلب مي كردند و مدتها زندان بودند و به جاهايي مي بردند كه ديگران خبر نداشتند. از جمله يادم مي آيد زماني آقاي جنتي تحت تعقيب قرار گرفتند و ايشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بوديم ايشان را خيلي اذيت كنند. من آمدم خدمت آقاي بهجت (حفظه الله تعالي) و جريان را حضورشان توضيح دادم، ايشان تأملي كردند و فرمودند:

« ان شاء الله خبر آزادي ايشان را براي من بياوريد ».

اين فرمايش اشاره اي بود به اينكه آقاي جنتي به زودي آزاد مي شوند و مشكلي نخواهد بود، البته اين سخن را ممكن است هر كسي بگويد، اما فرمايش آقاي بهجت در آن موقعيت، مژده اي براي ما بود و ما مطمئن بوديم كه آقا مي دانند كه اين جريان ادامه پيدا نمي كند و مشكلي پيش نمي آيد،؛ ولي مواردي هم بود كه مثلاً ما به ايشان عرض مي كرديم براي شخصي دعا بفرماييد، ولي آقا چنين چيزي نمي گفتند و شخص مورد نظر نيز به زودي آزاد نمي شد.

نمونه ديگر:
« براي خانواده اي حادثه ناگواري پيش آمده بود، به اين صورت كه در شب عروسي دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزديده بودند، و كسي اطلاع نداشت كه عروس را كجا برده اند، شب عروسي بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسي را برگزار كنند و نزديك غروب ديده بودند عروس نيست خيلي نگران شده بودند و جاهايي را كه احتمال مي دادند جستجو كرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خيلي دستپاچه مي شوند، يكي از دوستان ما كه همسايه آنان بود مي گويد: من هيچ چاره اي نديدم، گفتم: مي روم خدمت آقاي بهجت عرض مي كنم ببينم ايشان چه مي گويند. با شتاب فراوان و ناراحتي آمدم خدمت ايشان و داستان را گفتم. آقا تأملي كردند و به طور خيلي عادي فرمودند:

« برويد حرم، شايد آمده باشد حرم! »

ايشان بر مي گردد و مطمئن مي شود كه بايد همين كار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع مي دهد و آنها ميآيند و در بالا سر حضرت معصومه عليها السلام عروس را پيدا مي كنند. حالا جريان چه بوده دقيقاً يادم نيست، ولي هيچ احتمال نمي دادند كه بتوانند او را در چنين موقعيتي پيدا كنند. »

نمونه ديگر:
« يكي از دوستان مي گفت: خانم من باردار بود و نزديك ماه رمضان مي خواستم به مسافرت بروم. براي خداحافظي و التماس دعا

زندگي نامه آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي

۳۱ بازديد
زندگي نامه آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي

حاج سيد علي آقا قاضي فرزند حاج سيد حسين قاضي است. ايشان در سيزدهم ماه ذي الحجه الحرام سال ۱۲۸۲ هـ.ق. از بطن دختر حاج ميرزا محسن قاضي، در تبريز متولد شد

بسم الله الرحمن الرحيم

حاج سيد علي آقا قاضي فرزند حاج سيد حسين قاضي است. ايشان در سيزدهم ماه ذي الحجه الحرام سال ۱۲۸۲ هـ.ق. از بطن دختر حاج ميرزا محسن قاضي، در تبريز متولد شد و او را علي نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصيل علوم ادبيه و دينيه مشغول گرديد و مدتي در نزد پدر بزرگوار خود و ميرزا موسي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي درس خواند .

پدر پدر ايشان، سيد حسين قاضي، انساني بزرگ و وارسته بود كه از شاگردان برجسته آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي بود و از ايشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ايشان گفته اند زماني كه قصد داشت سامرا را ترك كند و به زادگاه خويش تبريز باز گردد استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود در شبانه روز يك ساعت را براي خودت بگذار. يك سال بعد چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف مي شوند و با آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي ملاقات مي كنند؛ وقتي ايشان احوال شاگرد خويش را جويا مي شود، مي گويند:

« يك ساعتي كه شما نصيحت فرموده ايد، تمام اوقات ايشان را گرفته، و در شب و روز با خداي خود مراوده دارند. »

تحصيلات سيد علي قاضي از همان ابتداي جواني تحصيلات خود را نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضي و ميرزا موسوي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي آغاز كرد. پدرش به علم تفسير علاقه و رغبت خاص و يد طولايي داشته است، چنانكه سيد علي آقا خودش تصريح كرده كه تفسير كشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنين ايشان ادبيات عربي و فارسي را پيش شاعر نامي و دانشمند معروف ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به «حجه الاسلام» و متخلص به « نير» خوانده و از ايشان اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل مي كرد و شعر طنز ايشان را كه هزار بيت بود از بر كرده بود و مي خواند.

ايشان در سال ۱۳۰۸هـ.ق. در سن ۲۶ سالگي به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلي خويش قرار داد. آيت الله سيد علي آقا قاضي از زماني كه وارد نجف اشرف شد، ديگر از آنجا به هيچ عنوان خارج نشد مگر يك بار براي زيارت مشهد مقدس حدود سال ۱۳۳۰هـ ق به ايران سفر كرد و بعد از زيارت به طهران بازگشت و مدت كوتاهي در شهرري در جوار شاه عبدالعظيم اقامت گزيد.

 

 

ايشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابياني، شيخ محمد حسن مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني، عارف كامل حاج امامقلي نخجواني و حاجي ميرزا حسين خليلي درس خواند و مخصوصاً از بهترين شاگردان اين استاد اخير به شمار مي آمد كه در خدمت وي تهذيب اخلاق را تحصيل كرد .

آقازاده سيد علي آقا قاضي نقل مي كند:
« … ميرزا علي آقا قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد مي كرد و او را به نيكي نام مي برد و من نديدم كسي مثل اين استادش او را در شگفتي اندازد و هر وقت نام اين استاد نزدش برده مي شد به او حالت بهت و سكوت دست مي داد و غرق تأملات و تفكرات مي شد! »

ايشان از سن نوجواني تحت تربيت والد گرامي، آقا سيد حسين قاضي بود و جوهره حركت و سلوك ايشان از پدر بزرگوارشان مي باشد و بعد از آن كه به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آيت الله شيخ محمد بهاري و آيت الله سيد احمد كربلايي معروف به واحد العين و به كسب مكارم اخلاقي و عرفاني پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملاحسينقلي همداني(ره) بودند.  درباره ملاحسينقلي همداني حكايات هاي بس شگفت آوري نقل شده، كه گوياي عظمت، روح بلند و نفوذ معنوي ايشان مي باشد. او با عشق و همت بي نظير زمان زيادي از عمرش را به تربيت مستعدين سپري كرد تا اين كه توانست ۳۰۰ نفر را تربيت كند كه هر يك از آنها يكي از اولياي الهي شدند، مانند شيخ محمد بهاري، مرحوم سيد احمد كربلايي، مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي و … .

آقا سيد علي قاضي در عراق به خدمت جمعي از اكابر اولياء رسيد و از آن جمله سالهايي چند در تحت تربيت مرحوم آقا سيد احمد كربلايي معروف به واحدالعين، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولياء أبرار ارتقاء گزيد، چندان كه در تهذيب اخلاق شاگردان و مريدان و ملازمان چندي را تربيت كرد.

آقا سيد علي آقاي قاضي درباره اين استادش مي فرمايد:
« شبي از شبها را به مسجد سهله مي گذارنيدم- زاده الله شرفاً- به تنهايي به نيمه شب يكي در آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام كرد و از پي فريضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشيد. آنگاه برفتم و ديدم عين الانسان و الانسان العين آقا سيد احمد كربلايي بكاء است، و از شدت گريه، خاك سجده گاه گل كرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مي خنديد كه صداي او به بيرون مسجد مي رسيد. »
آيت الله شيخ علي سعادت پرور نقل مي كند:
« وقتي مرحوم آقا سيد علي قاضي جواني بيش نبود، پدر مرحومش آقا سيد حسين قاضي كه خود از دست پروردگان مرحوم عارف كامل حاج امامقلي نخجواني بود به آقاي قاضي سفارش كرده بود كه هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتي در محضرش بنشيند، اگر صحبت و كلامي شد كه بهره گيرد و گرنه به صورت و هيئت استاد نظاره نمايد. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا مي كرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلي نخجواني يكي پس از ديگري در اثر مرض وبا رحلت مي كردند و ايشان بدون هيچ ناراحتي و انزجار قلبي به شكرگزاري مشغول بود. وقتي از وي علت اين عمل را جويا شدند فرمود:
قباله هاي زمين را ديده ايد كه وقتي كسي صاحب يكي از آنها شد، هر كاري كه دلش خواست با زمين اش انجام مي دهد؛ حالا هم خداي سبحان صاحب و مالك اصلي اين فرزندان و همه چيز من است و هر كاري كه بخواهد با آنان انجام مي دهد و كسي را حق سوال و اعتراض نيست! »

پس از اقامت در نجف اشرف، تحصيلات حوزوي خود را نزد اساتيدي از جمله فاضل شربياني، شيخ محمد مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني و… ادامه دادند و سرانجام كوشش هاي خستگي ناپذير مرحوم آيت الله قاضي در راه كسب علم، كمال و دانش، در سن ۲۷ سالگي به ثمر نشست و اين جوان بلند همت در عنفوان جواني به درجه اجتهاد رسيد.

آقا سيد هاشم حداد از شاگردان ايشان مي فرمود:
« مرحوم آقا (قاضي) يك عالمي بود كه از جهت فقاهت بي نظير بود. از جهت فهم روايت و حديث بي نظير بود. از جهت تفسير و علوم قرآني بي نظير بود. از جهت ادبيات عرب و لغت و فصاحت بي نظير بود، حتي از جهت تجويد و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه اي كه احياناً حضور پيدا مي نمود، كمتر قاري قرآن بود كه جرأت خواندن در حضور وي را داشته باشد، چرا كه اشكالهاي تجويدي و نحوه قرائتشان را مي گفت… »
آيت الله خسروشاهي از علامه طباطبائي نقل مي كردند كه:
كتابهاي معقول را خواندم ولي وقتي خدمت سيد علي آقا قاضي رسيدم فهميدم كه يك كلمه هم نفهميدم!
مرحوم قاضي در لغت عرب بي نظير بود، گويند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربي را چنان مي سرود كه اعراب تشخيص نمي دادند سراينده اين شعر عجمي(غير عرب) است. روزي در بين مذاكرات، مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مامقاني(ره) به ايشان مي گويد:
من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم كه اگر شخص غير عرب، شعري عربي بسرايد من مي فهمم كه سراينده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلي درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضي يكي از قصائد عربي را كه سراينده اش عرب بود شروع به خواندن مي كند و در بين آن قصيده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه مي كند و سپس به ايشان مي گويد: كدام يك از اينها را غير عرب سروده است؟ و ايشان نتوانستند تشخيص دهند.
مرحوم قاضي در تفسير قرآن كريم و معاني آن يد طولائي داشت و علامه طهراني از قول مرحوم استاد علامه طباطبائي مي فرمودند:
« اين سبك تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضي به ما تعليم دادند و ما در تفسير{الميزان}، از مسير و روش ايشان پيروي مي كنيم. ايشان در فهم معاني روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام ذهن بسيار باز و روشني داشتند و ما طريقه فهم احاديث را كه « فقه الحديث» گويند از ايشان آموخته ايم. »

 

آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با كلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمودند و در هر دوره شاگرداني پرورش دادند كه هر كدام از بزرگان وادي عرفان و اخلاق محسوب مي شوند؛ و البته فقط نام تعدادي از آن ها بر ما معلوم است و اين كه ايشان در حقيقت چه كساني را تا قله هاي بلند عرفان و معنويت بالا كشيده و از شراب گواراي معرفت بر كامشان ريختند، براي ما بصورت كامل و دقيق آشكار نيست. اما به تعدادي از آن ها كه مبرز و شناخته شده هستند، اشاره مي كنيم:

آيت الله شيخ محمد تقي آملي(ره) ، آيت الله سيد محمد حسين طباطبائي(ره) ، آيت الله سيد محمد حسن طباطبايي(ره) ، آيت الله محمد تقي بهجت فومني(ره) ، آيت الله سيد عباس كاشاني(حفظه الله) ، آيت الله سيد عبد الكريم كشميري(ره) ، آيت الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب (ره) ، آيت الله علي اكبر مرندي (ره) ، آيت الله سيد حسن مصطفوي تبريزي ، آيت الله علي محمد بروجردي(ره) ، آيت الله نجابت شيرازي(ره) ، آيت الله سيد محمد حسيني همداني ، آيت الله سيد حسن مسقطي(ره) ، آيت الله سيد هاشم رضوي كشميري(ره) ، حاج سيد هاشم حداد(ره) .

ايشان از جواني به دنبال تزكيه و تهذيب نفس و كسب معنويت و معارف بلند اسلام بود و در اين راه چهل سال صبر و مجاهده كرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراك را از وي ربوده بود. ضمير الهي اش او را به عالم قدس مي خواند و او كه قصد كوي جانان را در سر دارد، مي خواهد به هر نحو شده از اين خاكدان طبيعت به عالم نور و ملكوت پا گذارد. مي داند كه جانب عشق عظيم است و نبايد به راحتي از دستش بدهد و فرو بگذاردش، براي همين چهل سال است كه مشغول مجاهده است.

يكي از مخالفين ايشان مي گويد:
« من سفر بسيار كردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسياري از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقيقتاً هيچ كس را همانند قاضي تا بدين حد مقيد به آداب شرع نديده ام. »

خود ايشان مي گويد:
« چون بيست سال تمام چشمم را كنترل كرده بودم، چشم ترس براي من آمده بود، چنان كه هر وقت مي خواست نامحرمي وارد شود از دو دقيقه قبل خود به خود چشم هايم بسته مي شد و خداوند به من منت گذاشت كه چشم من بي اختيار روي هم مي آمد و آن مشقت از من رفته بود. » و ايشان نا اميد نمي شود، مي داند كه طلب حقيقي جدا از مطلوب نيست زيرا كه شنيده است:
« اذا تقرب اليّ شبراً تقربت اليه ذراعاً: و هرگاه به اندازه يك وجب به من نزديك شود به اندازه زراعي به او نزديك شوم.»
به هر حال، ميرزا علي آقا قاضي پس از سالها تدريس معارف بلند اسلامي و تربيت شاگردان الهي، در روز دوشنبه چهارم ماه ربيع المولود سال ۱۳۶۶ مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات كرد و در وادي الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شريف ايشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بيست و يك روز بوده است.

سيد عبدالحسين قاضي نوه ايشان جريان شب رحلت آقاي قاضي را اين طور بيان مي كند:
« ايشان مدتي بيمار بودند. يك شب به پدرم كه در آن زمان ۲۰ ساله بودند مي گويند كه امشب نخواب و بيدار باش. پدرم هم متوجه نمي شود كه جريان چيست.
ايشان نقل مي كند كه ساعتي از نيمه شب آقاي قاضي او را صدا مي زنند و رو به قبله دراز مي كشند و مي گويند من در حال مرگ هستم و به او سفارش مي كنند كه همسر و بچه هاي ديگرشان را بيدار نكند و تا صبح بالاي سرشان بنشيند و قرآن بخواند.
پدرم مي گويد علي رغم اين كه اگر كسي بداند كه پدش در حال مرگ است و هيچ نگويد، سخت است، اما من اين موضوع را با كمال آرامش پذيرفتم و به كسي هيچ نگفتم و پيش او نشستم.
آقاي قاضي به من فرمودند كه دارم راحت مي شوم و اين راحتي از طرف پاهايم شروع شده و به طرف بالا مي آيد. سپس فرمودند فقط قلبم درد مي كند بعد فرمودند كه رويم را بپوشان، من هم روي صورتشان را پوشاندم و ايشان از دنيا رفتند.
من بدون هيچ دغدغه و اضطراب تا صبح پيش ايشان نشستم و قرآن خواندم تا آن كه هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسيدند كه جريان چيست و من هم گفتم كه پدر فوت شده است و فرياد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهميدم چه اتفاقي افتاده است و از مرگ پدرم بسيار متأثر شدم. »
او كه عمري با عشق و سر سپردگي به مولايش امام حسين عليه السلام سر كرده، غريب نيست اگر حضرتش، كريمانه، خود كسي را سراغش بفرستد تا كارهاي دفن و كفن او را بجا آورد. آقا يحيي هرگز آقاي قاضي را نمي شناخته ولي از طرف امام حسين عليه السلام در حالت خواب يا مكاشفه براي اين امر مأموريت پيدا مي كند و تمام كارهاي كفن و دفن ايشان را انجام مي دهد.
آيت الله بهجت مي فرمودند:
« شب قبل از وفات آقاي قاضي، كسي خواب ديده بود كه تابوتي را مي برند كه رويش نوشته شده بود « توفي وليّ الله » فردا ديدند آقاي قاضي وفات كرده است. »

 

…. اما وصيت هاي ديگر، [كه] عمده آنها نماز است. نماز را بازاري نكنيد؛ (۱) اول وقت به جا آوريد با خضوع و خشوع؛ اگر نماز ا تحفظ (۲) كرديد همه چيزتان محفوظ مي ماند و تسبيح صديقه كبري سلام الله عليها و آيه الكرسي در تعقيب نماز ترك نشود…ودرمستحبات (تعزيه داري و زيارت حضرت سيد الشهداء) مسامحه ننماييد و روضه هفتگي ولو دو سه نفري باشد؛ اسباب گشايش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمت آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما را به جا بياوريد. هرگز حق آن بزرگوار ادا نمي شود و اگر هفتگي ممكن نشد دهه اول محرم ترك نشود.
ديگر آن كه، اگر چه اين حرف ها آهن سرد كوبيدن است، ولي بنده لازم است بگويم:
– اطاعت والدين،
– حسن خلق،
– ملازمت صدق،
– موافقت ظاهر با باطن،
– و ترك خدعه و حيله،
– و تقدم در سلام،
– و نيكويي كردن با هر بر و فاجر، (۳)
– كه دل هيچكس را نرنجانيد،
– دل هيچكس را نرنجانيد،
– دل هيچكس رانرنجانيد.
(عن تقرير الاحقر علي بن الحسين الطباطبائي)(۴)

پي نوشت :
۱٫ يعني صدق و اخلاص را مراعات كنيد و برا ي خدا بخوانيد نه براي ارائه به مردم و خلق خدا.
۲٫ مواظبت.
۳٫ مگر در جايي كه خدا نهي كرده. اينها را كه عرض كردم و امثال اينها را مواظبت نماييد
۴٫ (درياي عرفان ص ۱۱۹ و ۱۲۰).

برگرفته از كتاب اسوه عارفان


زندگينامه شيخ جعفر مجتهدي (ره )

۴۰ بازديد
زندگينامه شيخ جعفر مجتهدي (ره )

جناب شيخ جعفر مجتهدي در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانواده‌اي متدين و مرفه در شهر تبريز ديده به جهان گشودند.

جناب شيخ جعفر مجتهدي در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانواده‌اي متدين و مرفه در شهر تبريز ديده به جهان گشودند. خانواده‌اي كه از نظر نجابت و اصالت جزء خانواده‌هاي مشهور آن سامان به شمار مي‌آمد. پدر ايشان جناب حاج ميرزا يوسف از دلباختگان آستان ولايتمدار قبله العشاق ، حضرت سيدالشهداء (عليه‌السلام) بودند، ايشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج ميرزا يوسف، تحت كفالت و سرپرستي مادر بزرگوارشان، آن بانوي علويه قرار گرفتند.

ايشان مي فرمودند :

از همان سنين نوجواني علاقه عجيبي به تزكيه نفس داشتم و شروع به تهذيب نفس و خودسازي و تقويت اراده نمودم  چون بسيار دوست داشتم به بينوايان و مستمندان كمك كرده و زندگي آنها را از فقر و تنگدستي نجات بخشم، سعي و تلاش بسياري مي‌نمودم تا معماي لاينحل كيميا به دست من حل گردد، لذا قسمتي از سرمايه پدري را در اين راه صرف نمودم ولي به نتيجه‌اي نرسيدم، اما چون اين كوشش من همراه با توسلات شديد بود، يك روز ناگهان هاتف غيبي به من ندا در داد: جعفر؛ كيميا، محبت ما اهل بيت عصمت و طهارت است، اگر كيمياي واقعي مي خواهي بسم الله اين راه و اين شما .
با شنيدن آن نداي غيبي هدف و مسير زندگيم بكلي دگرگون شده و بر آن شدم تا به جاي تسخير جن و انس و ملك و اكتساب كيميا به دنبال حقيقت هميشه جاويد و پاينده، يعني محبت و دوستي ائمه اطهار (عليهم‌السلام) بروم.

ايشان مي فرمودند :

بي‌قراري عجيبي سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بي‌تاب و حيران اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) شدم كه لحظه‌اي نمي‌توانستم در منزل و شهر خود باقي بمانم ، لذا صبح روز بعد از تبريز به قصد كربلاي معلي حركت كرده و از مرز خسروي وارد خاك عراق شدم. در اولين ايستگاه بازرسي، مأموران حكومتي عراق به خاطر نداشتن جواز ورود، مرا به عنوان جاسوس دستگير و به زندان انداختند.
چندين ماه در زندان بودم و در آن جا شور و حالي كه نسبت به ائمه اطهار (عليهم‌السلام) داشتم را ادامه داده ودائماً در حال توسل بودم و استخلاص خود را از حضرت امير و آقا امام حسين (عليهما السلام) تقاضا مي‌كردم البته از همان روز اول تا آخر ، دائماً و در تمام حالات نظر آقا حضرت اباالفضل العباس (عليه‌السلام) بر من بود كم‌كم در اثر آن توسلات و رياضتهاي اجباري كه در زندان بر من وارد مي‌شد، روحم صفاي خاصي به خود گرفت، بطوري كه رؤياهاي صادقي مي‌ديدم و فوراً به وقوع مي‌پيوست كه باعث قوت روح و اميدواري در من مي‌گشت.

ايشان در مورد اقامتشان در نجف مي فرمودند :

شبي در خواب خدمت حضرت مولا علي (عليه‌السلام) مشرف شدم، ايشان فرمودند:

جعفر؛ فردا  بي‌گناهي تو ثابت گشته و آزاد خواهي شد، بايدبه نجف اشرف بيايي و با دست مباركشان به محلي اشاره كرده و فرمودند: در اين محل و نزد اين پيرمرد كفاش به پينه‌دوزي مي‌پردازي از دستمزدي كه مي گيري قسمتي را هزينه خود ساز و مابقي را در پايان هفته نان و خرما بخر و در مسجد سهله در ميان معتكفان تقسيم كن .
صبح روز بعد مأموران زندان مرا آزاد كرده و اجازه ورود به خاك عراق را دادند و بدين ترتيب راهي نجف اشرف شدم و در همان محلي كه حضرت اشاره فرموده بودند؛ نزد آن پيرمرد پاره دوز شروع به كار نمودم تا تمام انّيت‌ها و آرزوهاي نفساني كه ناشي از خود فراموشي و تجملات زندگي بود از بين برود،

بعد از گذشته حدود يك سال اقامت در نجف روزي نامه‌اي از طرف برادرم كه در تبريز بود توسط شخصي به دستم رسيد كه در آن نوشته شده ‌بود از زماني كه شما به نجف رفته‌ايد اموال شما (كه عبارت بود از چندين باب مغازه در بهترين نقطه شهر تبريز و مستغلات ديگري كه از پدرم به ارث رسيده‌بود) در دست مستأجران مي‌باشد و آنها از پرداخت حق الإجاره خودداري مي‌نمايند و مي‌گويند: بايداز طرف شخص مالك وكالت داشته باشيد تا حق الإجاره را به شما تحويل دهيم . با توجه به اينكه شما دور از وطن مي‌باشيد و نياز به پول داريد وكالتي براي من بفرستيد تا مال الاجاره‌ها را جمع نموده و برايتان بفرستم.

در اين هنگام متوجه شدم كه مورد امتحال بزرگي قرار گرفته‌ام؛ متحير ماندم كه چه كنم؟ آيا با اين اندك ناني كه از پينه‌دوزي به دست مي‌آورم ارتزاق كنم يا مجدداً به زندگي مرفه خود كه از ارث مرحوم پدرم بود و از نظر شرعي هم بلامانع و حلال بود برگردم؟ با خود در جنگ و ستيز بودم و شيطان مرا وسوسه مي‌كرد، تا اينكه تصميم خود را گرفته و در پشت همان نامه براي برادرم نوشتم: عنايات حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در نجف شامل حالم بوده و از سفره پرفيض ايشان بهره‌مند مي‌باشم و ايشان هزينه زندگيم را كفايت كرده‌اند.
كساني كه در تبريز مستأجر من مي‌باشند، اگر توان مالي داشتند در محل استيجاري به سر نمي‌بردند. لذا به موجب همين دست خط وكالت داريد تمام املاك متعلق به من را به نام مستأجران و در تملك ايشان درآوريد و خداي من هم بزرگ است.

و بدين ترتيب در يك لحظه تمام ثروت و دارائي خود را بخشيدم، چرا كه اعتقاد بر اين داشتم كه حضرت مولا علي (عليه‌السلام) مرا تنها نخواهند گذاشت و همانطور كه در اين مدت چه از نظر معنوي و چه از نظر مادي پذيرايي شاياني از من نموده‌اند در آينده هم همين گونه رفتار خواهند كرد.

 

در اينجا سلوك آقاي مجتهدي وارد مرحله حساسي مي شود و به اعتكاف در مسجد سهله رهنمون مي گردند ، ايشان در اين مورد مي فرمودند : در نجف به دستور حضرت مولا علي (عليه‌السلام) راهي مسجد سهله شده و مدت هشت سال به طور مداوم، در آنجا معتكف گرديدم و به جز تجديد وضو و تطهير از مسجد خارج نمي‌شدم. در پايان اين مدت از طرف حضرت امير (عليه‌السلام) و آقا امام زمان (روحي فداه) عنايت زيادي به من شد.

ملاقات با حاج ملا آقا جان زنجاني
در همين ايام ملاقات آقاي مجتهدي با مرحوم حاج ملا آقا جان زنجاني در مسجد سهله رخ مي‌دهد: مرحوم حاج ملاآقاجان از عرفاي معروف و از متوسلين به ساحت مقدس حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به شمار مي‌رفته است . سيره و روش او توسل به ذوات مقدس اهل بيت عصمت و طهارت (عليه‌السلام) و خدمت به خلق بوده‌است.
مرحوم حاج ملا آقاجان روزي به دوستان خود مي‌گويند مأمور شده‌ام به عتبات عراق بروم و اين آخرين سفرم بوده و بعد از مراجعت زندگي را بدرود خواهم گفت و بدين ترتيب همراه با عده‌اي از ملازمين خود راهي عتبات مي‌شوند.
بعد از زيارت ائمه (عليهم ‌السلام) و جريانات عجيبي كه در اين مدت براي ايشان رخ مي‌دهد، به همراهان مي‌گويند: بايد شب جمعه به جهت امر مهمي به مسجد سهله بروم. دوستان همراه ايشان مي‌گويند شب جمعه به مسجد سهله رفتيم و در قسمت بالاي مسجد كه جاي نسبتاً خلوتي وجود داشت حلقه وار نشستيم در اين موقع مرحوم حاج ملا آقاجان بي‌تابانه به اين طرف آن طرف نظر مي‌كردند و مي‌فرمودند:
منتظر جواني هستم كه بايد با او ملاقات كنم.
مرحوم قريشي كه يكي از همراهان بوده‌اند مي‌گفتند:
در همين لحظات ناگهان درب يكي از حجره‌هاي مسجد باز شد و جواني بسيار خوش سيما و جذاب در حالي كه آفتابه‌اي در دست داشت از آن خارج شد و به طرف درب خارج حركت كرد.
مرحوم حاج ملا‌  آفاجان به محض اينكه چشمانشان به آن جوان افتاد گفتند:

گمشده‌ام را پيدا كردم، اين همان كسي است كه در سير ، او را به من نشان داده‌اند.
از ايشان پرسيديم مگر اين جوان چه خصوصياتي دارد كه اينگونه شما را جذب كرده و بي‌تاب او هستيد؟!
فرمودند: او شخصي است كه در اين جواني هم گوش باطنش مي‌شنود و هم چشم باطنش مي‌بيند! ملاحظه كنيد؛ و فوراً به صورت بسيار آرام و آهسته بطوري كه ما چند نفر هم كه نزديكشان نشسته بوديم به سختي صداي ايشان را شنيديم به زبان آذري فرمودند: (گل بورا گراخ بالام جان  : بيا اينجا پسر جان ! تا تو را ببينم )
در اين هنگام آن جوان كه آن سوي مسجد به درب خروجي رسيده بود و با ما خيلي فاصله داشت ناگهان در جاي خود ايستاد و آفتابه را روي زمين گذاشته و از ميان جمعيت به طرف ما حركت كرد، هنگامي كه به ما رسيد خدمت حاج ملا آقاجان سلام كرده و سپس گفت با من كاري داشتيد؟ امر بفرماييد، آنگاه جناب حاج ملا آقاجان خطاب به همراهان فرمودند: ما را تنها بگذاريد كه من بايد با ايشان خلوت داشته باشم. و بدين گونه حدود مدت يك هفته مرحوم حاج ملا آقاجان با آقاي مجتهدي بودند….

جناب مجتهدي پس از ديدار سرنوشت ساز خود با آن اعجوبه عرفان ، عازم نجف شده و در سايه عنايت حضرت مولي الموحدين علي ( ع ) به ادامه سير معنوي مي پردازند .
پس از كسب اجازه از محضر آن حضرت با پاي پياده و قلبي شعله ور از عشق آتشين مولي الكونين حضرت ابي عبدالله الحسين ( ع ) به زيارت محبوب خود مي شتابند و با طمانينه اي كه مولا علي ( ع ) در دل و جان اين عاشق بيقرار مستقر مي سازند تاب زيارت تربت سيد الشهدا را پيدا مي كنند و به مدت هفت سال در يكي از حجره هاي فوقاني صحن مطهر آقا ابا عبدالله رو به ايوان طلا سكونت مي كنند و روزها نيز در بازار بين الحرمين در محله قيصريه اخباري ها به شغل كفاشي سرگرم مي شوند و هر روز به زيارت دو طفلان حضرت مسلم (عليهم ‌السلام) مشرف مي‌شده‌اند.

آيت الله شيخ جواد كربلايي در اين رابطه نقل كردند:

زماني كه ما در كربلا مشرف بوديم مشاهده مي‌كرديم آقاي مجتهدي هر روز صبح بعد از زيارت به صحن مطهر مي‌آمد  و با صداي بسيار جذاب و دلربا مشغول به توسل مي‌شدند به طوري كه تمام افراد مسخر ايشان گشته و به دورشان جمع مي‌شدند و وجود ايشان حرم مي‌شد. همچنين فرمودند: در بين عرفايي كه آنها را مشاهده كرده‌ام، مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ جواد انصاري همداني، در جلسات توسلي كه حضور داشتند، گرمايي به جلسه مي‌دادند و با وجود ايشان جلسه توسل گرمتر مي‌شد، اما هنگامي كه آقاي مجتهدي در جلسه توسلي حضور داشتند. جلسه را به آتش مي‌كشيدند و همگي را دگرگون مي‌ساختند.

آقاي مجتهدي مي‌فرمودند:
« يك روز كه در حال تشرف به حرم مطهر حضرت اباعبدالله (عليه‌السلام) بودم در بين راه شخصي كه عالم به علم كيميا بود به من برخورد نمود و آن را به من داد، همينكه كيميا را از او تحويل گرفتم حالم منقلب گشته و به شدت شروع به گريه نمودم به طوري كه طاقت نياورده و سراسيمه به طرف رود فرات رفتم كيميا را در آب انداختم. بعد از آن رو به سوي گنبد مطهر حضرت سيدالشهداء (عليه‌السلام) نموده و عرض كردم؛ سيدي و مولاي، كيميا درد مرا دوا نمي‌كند، جعفر كيمياي محبت شما اهل بيت (عليهم‌السلام) را مي‌خواهد و در حالي كه به شدت گريه مي‌كردم به حرم مطهر مشرف شدم.
بعد از اين واقعه حضرت اباعبدالله (عليه‌السلام) محبتهاي زيادي به من نمودند و اين واقعه نيز يكي از امتحانات بزرگي بود كه در طول سلوك برايم اتفاق افتاد. »

آقاي مجتهدي پس از چندين سال اقامت در كربلاي معلي مجدداً به نجف اشرف مراجعت مي‌كنند اما پس ازمدتي اقامت در نجف اشرف، عبدالكريم قاسم بر ضد ملك فيصل، پادشاه عراق كودتا كرده و قتل و غارت شديدي در عراق رخ مي‌دهد، ايشان كه از اين اوضاع بسيار ناراحت بوده و رنج مي‌بردند از حضرت امير (عليه‌السلام) اجازه مراجعت به ايران را مي‌گيرند.  و پاسخ مي شنوند : پس از رفتن تو نوبت بازگشت تمام ايرانيان مقيم عراق نيز فرا خواهد رسيد و بايد با پاي پياده اين مسير را طي كني .

ايشان مي فرمودند :

بدين ترتيب پياده از نجف اشرف به سوي كاظمين حركت كردم و پس از بيست و چهار ساعت به كاظمين رسيدم. بسيار خسته شده بودم، به حضرت موسي بن جعفر (عليه‌السلام) عرض كردم؛ آقا جان خسته شده‌ام، محبت كنيد و ماشيني برايم بفرستيد، هنوز حرفم تمام نشده بود كه ناگهان يك ماشين از ماشينهاي حكومتي به من رسيد و مأموران حكومتي به علت نداشتن گذرنامه مرا دستگير كرده و همراه خود بردند، بنده هم از حضرت تشكر كردم كه برايم ماشين فرستادند، تا اينكه مرا به زندان كاظمين بردند.
بعد از ورود به زندان متوجه شدم كه زنداني است بسيار شلوغ كه در آن دست و پاي زندانيان را هم با زنجيرهاي بسيار سنگين و قطوري بسته بودند و وضع بسيار اسف‌باري داشت، غم و اندوه سراسر وجودم را فرا گرفت و به ياد حضرت موسي بن جعفر (عليه‌السلام) و زندان هارون الرشيد (عليه اللعنه) افتادم و شديداً متوسل به آن حضرت شده و به ايشان عرض كردم: آقا جان! اين زنجيرها فقط در خور طاقت شماست واينها چنين طاقتي ندارند عنايتي بفرماييد. حضرت هم لطف كرده و عنايت فرمودند . به هر ترتيب صبح روز بعد از طرف عبدالكريم قاسم به خاطر جشن پيروزي دركودتايش تمام زندانيان و حتي جواني كه قرار بود اعدام گردد آزاد شدند.

سرانجام آقاي مجتهدي بعد از ورود به ايران و  چند روز اقامت در كرمانشاه به تهران مي‌روند. با سكونت زودگذر ايشان در كرمانشاه ، ايلام و تبريز ، سلوك ايشان وارد مرحله جديدي مي شود . آقاي مجتهدي پيوسته در پي انجام اوامر حضرات معصومين (عليهم‌السلام) از اين شهر به آن شهر و از اين ديار به آن ديار هجرت مي‌كردند و بسياري از اوقات را در بيابانها به عبادت، توسل و چله نشيني مشغول بودند.

آقاي مجتهدي مي‌فرمودند:

زماني كه در بيابانها ساكن بودم، هنگام توسل كلمه شريفه (ياحسين) را با انگشت روي خاك مي‌نوشتم و آنقدر مي‌گريستم تا اينكه كلمه يا حسين كه بر روي خاك نوشته بودم تبديل به گل مي‌شد و محو مي‌گشت، مجدداً آن نام مقدس را روي گلها مي‌نوشتم و به حدي گريه مي‌كردم كه بي‌تاب گشته و از هوش مي‌رفتم. ايشان فرمودند: يك روز عاشورا كه در بيابان بودم بسيار منقلب گشتم در اين هنگام خطاب به آسمان كرده و گفتم؛ آسمان خجالت نكشيدي ناظر كشته شدن حضرت اباعبدالله (عليه‌السلام) بودي؟! سپس خطاب به زمين نموده و گفتم؛ اي زمين خجالت نكشيدي كه حسين فاطمه (عليهما السلام) را بر روي تو سر بريدند؟! و متصل يك خطاب به آسمان و يك خطاب به زمين مي‌كردم كه ناگهان ندايي آمد. جعفر از اينجا دور شو. وقتي از آن مكان فاصله گرفتم، آسمان درهم ريخت و صاعقه‌اي آتشبار به قطعه زميني كه به آن خطاب مي‌نمودم اصابت كرد و آنجا را شكافت.

 

آقاي مجتهدي پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج (عليه‌السلام) در تاريخ ششم ماه مبارك رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ۶/۱۱/۱۳۷۴ هـ . ش هنگام ظهر روز جمعه دار فاني را وداع و روح ملكوتيشان عروج مي‌نمايد. روز شهادت حضرت موسي بن جعفر (عليه‌السلام) و آقا به همين مناسبت در منزلي كه به سر مي‌بردند، مجلس سوگواري بر قرار مي‌نمايند و در حين مراسم به شدت تمام گريه مي‌كنند، اين حالت تا بعد از اتمام مراسم ادامه مي‌يابد. به طوري كه حالشان به حدي دگرگون مي‌شود كه ايشان را به بيمارستان صاحب الزمان (عليه‌السلام) مي‌برند و بعد از چند روز به بيمارستان امام رضا (عليه‌السلام) منتقل كرده و در اتاق (آي، سي، يو) بستري مي‌كنند.

ايشان به مدت چهل روز در حالت كما (بيهوشي) به سر مي‌بردند اما در خلال اين مدت به صورت عجيبي حالات ظاهريشان تغيير مي‌كرده و با اينكه بسياري از اعضاي رييسيه ايشان از كار افتاده بوده، يكمرتبه با يك حركت به حال عادي بر مي‌گشته و مطلبي مي‌فرمودند و مجدداً‌ اعضاء از كار مي‌افتاده است. دكتر هاشميان، رييس بيمارستان امام رضا (عليه‌السلام) وخادم كشيك هشتم حضرت رضا (عليه‌السلام) و آقاي دكتر لطيفي نقل مي‌كردند: به قدري آقاي مجتهدي در اثر تزكيه روح، قوي بودند كه بخش روحي ايشان بر بخش جسمشان اشراف كامل داشت، بطوري كه بارها مشاهده مي‌كرديم ايشان به صورت اختياري بيمار شده و باز به اراده خويش بهبود مي‌يافتند.

طبق گفته همراهان ايشان، يكي از مطالبي كه در حين كما فرمودند اين بود كه: عاشق اگر رنگي از معشوق نگيرد در عشق خودش صادق نيست. و پس از آن مجدداً در حالت كما فرو رفته و حالشان بسيار وخيم مي‌گردد، به حدي كه ديگر قادر به تنفس نبودند…

آبعد از ارتحال پيكر مطهر آقا را از بيمارستان به منزل حاج آقا رضا قرآن نويس منتقل كرده و جهت غسل دادن مهيا مي‌كنند،  تا اينكه طبق پيشگويي خود آقا، جناب آقاي چايچي كه به جهت فوت ايشان از قزوين به مشهد آمده بودند از راه مي‌رسند و ايشان را غسل مي‌دهند. آقاي چايچي در اين رابطه مي‌گفتند: روزي يكي از دوستان از طرف آقاي مجتهدي پيامي براي من آورد كه سريعاً به قم بياييد، با شما كاري فوري دارم، بنده هم فوراً از قزوين به قم رفته و خدمت ايشان رسيدم، يكمرتبه به دلم افتاد كه آقا را به حمام ببرم، به ايشان عرض كردم آقاجان مايليد شما را به حمام ببرم؟ فرمودند: بله آقاجان؛ هنگامي كه ايشان را به حمام بردم و در حال شستن بودم، فرمودند: آقاي چايچي قربانت گردم، يك روزي هم مي‌آيد كه شما ما را مي‌شوييد، خيلي خوب بشوييد آقا جان؛ مثل همين امروز، كسي نمي‌تواند ما را بشويد.

 

 

سپس پيكر شريف ايشان در ميان سيل اشك و آه انبوهي از مردم عزادار و قافله‌اي از سوز و گداز دوستان اهل دل و مشايعت روحانيت معظم به سوي حرم مطهر حضرت رضا (عليه‌السلام) تشييع شد و پس از برگزاري مراسم ويژه‌اي، كه هنگام فوت خدام حضرت انجام مي‌گيرد، حجت الإسلام حاج سيدحمزه موسوي بر پيكر ايشان نماز گزاردند و سرانجام در فضاي روح پرور و در جوار ملكوتي حرم مطهر، پايين پاي ارباب و مولايش در صحن نو (آزادي – قبل از كفشداري ۷ ) حجره بيست و چهار به خاك سپرده شد كه اين رزق كريم بر ارباب نعيم گوارا باد.

از جمله مراسمي كه بعد از رحلت آقاي مجتهدي برگزار شد مراسم شب هفت ايشان بود كه در مسجد محمديه قم برگزار گرديد. كه بسيار مجلس استثنايي و غير قابل توصيفي بود و آن مجلس اصلاً به مراسم فاتحه شبيه نبود بلكه يك جلسه توسل پر شور و حال و عجيب بود كه اشراف روح آقاي مجتهدي در آن كاملاً مشهود بود و كساني كه در آن جلسه حضور داشتند معترف  به اين مطلب بودند. و همچنين خادم مسجد محمديه اظهار داشت كه در سي سال اخير چنين مجلسي در اين مسجد بي سابقه بوده است.

در آن شب واعظ شهير جناب حجـت الإسلام  حاج شيخ مرتضي اعتماديان جهت منبر دعوت شده بودند و بيش از يك ساعت و نيم سخنراني و توسل پرشور و حال ايشان طول كشيد.
ايشان نقل كردند:مدتي بعد از اين مراسم ديدم درب منزل را مي زنند ، وقتي درب را باز كردم، ديدم دو نفر ناشناسند، از من پرسيدند: آقاي اعتماديان شما هستيد؟ گفتم: بله، مجدداً پرسيدند: شما در مراسم شب هفت آقاي مجتهدي منبر رفته‌ايد؟ گفتم: بله.

در اين موقع يكي از آنها پاكتي پول به من داد، سؤال كردم: جريان چيست؟
همان آقايي كه پاكت را به من داده بود، گفت:
بنده ساكن تهران هستم و تعريف آقاي مجتهدي را خيلي شنيده بودم و بسيار آرزو داشتم كه ايشان را زيارت كنم، اما موفق نشدم تا اينكه خبر رحلت ايشان را شنيده و قلبم بسيار جريحه‌دار شد و از اينكه موفق نشده بودم ايشان را ببينم بشدت خود را سرزنش مي‌كردم، پس از گذشت هفتمين شب ارتحال ايشان، در عالم رؤيا خدمت آقا رسيدم و ايشان مطالبي به من فرمودند، از جمله در حالي كه به شخصي اشاره مي‌كردند، فرمودند: « ايشان در مجلس ما منبر رفته‌اند و كسي از ايشان تشكر نكرده ‌است. شما از ايشان تشكر كنيد. »

بنده در خواب مبلغ بيست هزار تومان به شما دادم، بعد از آن خواب به مدت يك هفته به دنبال آن بودم كه چه كسي در مراسم شب هفت آقاي مجتهدي منبر رفته است، تا اينكه نام شما را فهميدم و هم اكنون موفق شدم شما را پيدا كنم. آقاي اعتماديان مي‌گفتند: شخص همراه به عنوان تبرك مبلغ ده هزار تومان از پولي كه در دستم بود را گرفته و خود مبلغ صد هزار تومان به من داد كه جمعاً مبلغ صد و ده هزار تومان شد. اينجا بود كه از اين واقعه بسيار متأثر گشته و انگشت حيرت به دهان گرفتم كه بعد از وفات هم تا چه حد روح بلند آقاي مجتهدي حاضر و ناظر است كه از جزئي‌ترين امور آگاهي دارند و به سادگي از آن نمي‌گذرند!

منبع:سايت صالحين


كتاب موبايل يكصدچهل حديث جاوا و آندرويد

۲۷ بازديد
كتاب موبايل يكصدچهل حديث جاوا و آندرويد
اخلاقي ، اعتقادي ، اجتماعي و تربيتي
جهة استفاده وعاظ،مبلغين،ائمه جمعه وجماعات وسخنرانان
به انضمام
چهل حديثهاي چهارده معصوم عليهم السلام (كه در هريك از مناسبتهاي قمري ولادت و وفات و شهادت هر يك از چهارده معصوم عليهم السلام خوانده شود)
وحديثهاي مناسبتي (كه در هريك ازمناسبتهاي شمسي كه در تقويمها نوشته شده است خوانده شود)
تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
درمؤسّسه فرهنگي هُدي نت

كتاب موبايل يكصدچهل حديث جاوا

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sad40hadith.jar

كتاب موبايل يكصدچهل حديث آندرويد

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sad40hadith.apk


كتاب موبايل فضائل و رذائل وتوصيه هاي اخلاقي جاوا و آندرويد

۲۹ بازديد

كتاب موبايل فضائل و رذائل وتوصيه هاي اخلاقي جاوا و آندرويد

احاديث و روايات ازمعصومين عليهم السلام در رابطه با فضائل اخلاقي و رذائل اخلاقي وتوصيه هاي اخلاقي در زمينه هاي گوناگون اعتقادي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، عبادي، قضائي، نظامي و...

به انضمام

احاديث چهارده معصوم عليهم السلام جهة مناسبتهاي تقويمي ماههاي قمري مواليد و وفيات چهارده معصوم عليهم السلام

و

احاديث مناسبتي جهة مناسبتهاي تقويمي ماههاي شمسي 

جهة استفاده وعاظ ،مبلغين ،ائمه جمعه و جماعات و سخنرانان و مديران در مجالس ومحافل و مساجد و هيآت و جلسات اداري

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

درمؤسّسه فرهنگي هُدي نت

كتاب موبايل فضائل و رذائل وتوصيه هاي اخلاقي جاوا

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/fazaelorazael.apk

كتاب موبايل فضائل و رذائل وتوصيه هاي اخلاقي آندرويد

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/fazaelorazael.jar


كتاب موبايل احكام نماز جاوا و آندرويد

۲۶ بازديد

كتاب موبايل احكام نماز جاوا و آندرويد

حاوي احكام واجب ومستحب نماز ازفتاواي مراجع مشهوركه بيشترين مقلدين را دارند ، آيات وروايات نماز ، فرقهاي نمازشيعه واهل سنت ، فقه تطبيقي تشيع وتسنن ، نمازهاي مستحبي ، نمازهاي چهارده معصوم عليهم السلام ، تعقيبات نماز ، تجويدنماز ، ذكرودعاي روزهاي هفته ، دعاها و زيارات و ختومات و مناجاتهاي مشهور كه درطول هفته در مجالس ومحافل خوانده ميشود

جهة استفاده ائمه جماعات مساجد و ادارات،روحانيون ومربيان عقيدتي ، روحانيون كاروانهاي زيارتي ، مبلغين و سخنرانان ومنبريها و روضه خوانان ، مداحان ، وسايراقشارجامعه

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور 

مديرمؤسّسه فرهنگي هُدانت

كتاب موبايل احكام نماز جاوا

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/ahkamenamaz.jar

كتاب موبايل احكام نماز آندرويد

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/ahkamenamaz.apk


كتاب موبايل پيامهاي نوروزي رهبري جاواوآندرويد

۲۵ بازديد

كتاب موبايل پيامهاي نوروزي رهبري جاواوآندرويد با اضافه شدن پيام وسخنراني مهم سال 1394

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

درمؤسّسه فرهنگي هُـدا نت

كتاب موبايل پيامهاي نوروزي حاوي پيامها ي نوروزي وبيانات رهبرمعظم انقلاب دراجتماع زائران و مجاوران حرم رضوي ازسال 69 تا 94 ميباشد كه ضمن تحليل سياستهاي دنيا نتيجه كارهاي سال گذشته را بررسي و سياستهاي كلي نظام را براي سال پيش روترسيم ميكند وايضًا سفارشات معظم له به آحاد ملت را درهرسال يادآورميشود

لازم بتوضيح است كه بيانات ديدارنوروزي 81 درسايت مقام معظم رهبري ديده نشد كه بجاي آن بيانات معظم له در پادگان دوكوهه 9-1-81 ضبط گرديد

و بيانات ديدارنوروزي 72 نيزدرسايت مقام معظم رهبري ديده نشد كه بجاي آن بيانات معظم له در خطبه هاي عيدسعيدفطر ضبط گرديد

كليه مطالب ازسايت مقام معظم رهبري«خامنه اي دات آي آر»گرفته شده است

كتاب پيامهاي نوروزي رهبري جاوا

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/payamerahbar.jar

كتاب پيامهاي نوروزي رهبري آندرويد

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/payamerahbar.apk

متن پيامهاي نوروزي مقام معظم رهبري مدظله العالي به مناسبت آغاز هرسال

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/payamerahbar.htm

متن بيانات نوروزي مقام معظم رهبري مدظله العالي در حرم مطهر رضوي دراغازهرسال

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/bayanatrahbar.htm